رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! (/showthread.php?tid=268645) |
RE: رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! - Doory - 06-07-2018 خوهش میکنم ادامشو بزار در مورد این هم که رمان نوشتن انگیزه می خواد باید بگم که خیلی از رمان نویس های بزرگ ازهمینجاها شروع کردند ولی الان یه اسطوره اند تازه تو باید برای دل خودت بنویسی RE: رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! - یاسی ارغوان - 09-08-2018 تهسا چند وقته نمیتونه بنویسه . مشکلی برایش پیش اومده RE: رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! - رهاااااا - 10-08-2018 (22-06-2018، 14:13)Taesaa نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. وایییییییییییییی نهههه رمانت خیلی قشنگه خواهشن بقیه اش رو بزار RE: رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! - neda.sheitoon - 10-08-2018 رمانت خیلی بده ادامه نده شوخیدم خیلی خوبه ادامشوبذار و ناز نکن RE: رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! - ŤÆSÃÃ - 05-09-2018 سلام سلاااااااااام تهسااااام و بعد از سالها انتظار برگشتممممممم با یه اکانت جدید...قضیشم مفصله...تا یکی دو ساعت دیگه فصل دومو میزارم....امید وارم خوشتون بیاد RE: رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! - ŤÆSÃÃ - 06-09-2018 فصل دوم چهار ماه بعد: از زبون آراد: با گریه و التماس ازم میخواست ولش کنم...ولی من به این راحتیا بی خیالش نمیشدم...تقصیر خودش بود...میدونست اگه نزدیکم شه باید تاوان بده...میدونست...با این حال میخواست پیشم باشه...حالا هم نوبت تاوان بود...گریه ها و زجه هاشو نمیشنیدم...باید میمرد...مثل همه کسایی که قبل از اون مردن...وقته تاوان بود... با ترس از خواب پریدم...نفس نفس میزدم...خوب میدونستم چرا این خوابو دیدم...نباید نزدیکش میشدم...نباید مثل بقیه به اونم صدمه میزدم... از رو تخت بلند شدمو رفتم سمت دستشویی...یه مشت آب پاشیدم صورتم...یاد سحر افتادم...یه مشت دیگه...یاد گریه هاش...یه مشت دیگه...یاد التماساش...اشکام برای اولین باز با آب روی صورتم قاطی شدن...نباید نزدیک هیچ دختر دیگه میشدم...مخصوصا سایه... _______________________________________________________________________________________ از زبون سارا: با گریه و با تمام خشمم بهش گفتم دیگه نزدیک نشه و... صدای کات آقای علیپور(فیلمبردار) وصدای دست زدن عوامل بلند شد. با خوشحالی به تبعیت از بقیه دست زدم...و بلاخره سکانس آخر از اولین فیلمم تموم شد... سایه و آرمان و آراد هم بودن...آراد انگاری حالش زیاد خوب نبود ولی سایه و آرمان شاد و شنگول بودن..مثه خودم!! آقای محبی با صدای بلند گفت_به مناسبت پایان فیلم امشب همه شام مهمون منید تو رستوران(...).شب ساعت نه میبینمتون و خسته نباشید آرمان اومد نزدیکم.جا خوردم،قرار نبود امروز نفسو ببینیم.په این منو چیکار داره؟؟ آرمان_امشب میای؟ _چطور؟ _راستش سانی و نفس قرار بیان با ناراحتی و کلافگی پرسیدم_اهههههه.چرااا عاخهههههه؟؟؟ _سانیار میخاد نفسو به اقای محبی معرفی کنه.اینجور که پیداس داداشت میخواد نفسو با پارتی بازی بازیگر کنه _ااااهههههههههههه!!!اینم از داداش گاگول من و اون عشق عقب افتادش...خداعیش ،خدا خوب در و تخته رو با هم جور کرده با خنده گفت_آره واقعا!! یه چند دیقه تو شوک بودم!!! الان این واقعا آرمان بود که خندید؟؟؟اون به یه همچین حرف خزی؟؟؟؟چ خوش خنده شده !!!اخییییییی!!!چه خوشگل میخندههههه!!!کوفت!!!سارا باز خل شدی؟؟؟اهههه!!!اصن خیلیم زشت میخنده!!!دوباره خود درگیریم اوت کرد آرمان_سارااااا!!!مردی؟؟؟سرپا خوابت برد؟؟؟؟سارااااااااااااااااااا _خانوم!از کی تا حالا انقد خودمونی شدی؟؟؟ _بیخی تورو خدا!یه ساله هر روز همو میبینیم!!!چرا باید بت بگم سارا خانوم؟؟؟؟ _هر جور مایلی!یا بگو سارا خانوم یا آجی سارا!!! یهو دیدم اخم کمرنگی کرد و خیلییی اروم گفت باشه و رفت!!! فقط شوخی کردم باش!!!یهو چش شد این دیوونه؟؟؟ RE: رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! - ŤÆSÃÃ - 06-09-2018 آرمان که رفت با سایه سوار ماشین شدیم که بریم خونه.توی راه به این چند ماه فکر کردم.هنوز آرتان بهم پیله کرده بود. انگاری حرف تو کلش نمیرفت. هنوز یه چیزی درمورد نفس عجیب بود.نمیفهمیدم چرا آرمان انقدر ازش متنفره و سعی میکنه ازش دور شه.نفس دختر خوشگلی بود.هرچی فکر میکردم دلیل تنفر ارمانو نمیفهمیدم.اصن همون بهتر که آرمان ازش متنفر باشه.عاخه دختر انقدر سیریش ؟آبرو هرچی دختره برده!منم اصلا حسودی نمیکنم!!!اصن چرا باید به اون دختره ی چسبونکی و آرمان تعطیل حسودی کنم؟؟!!برن به درک!!!من فقط باید به حفظ شغلم فکر کنم نه به اون خنگا!!!یهو دیدم سایه داره جیغ میزنه: سایه_سارااااااااااااااااااا!!!!کررررر شدییییییییییییی؟؟؟رفتیییی توووو کمماااااااااا؟؟؟؟؟سارااااااااااا زهر مااار!!!چته انقدر جیغ میزنی؟؟_ من چمه؟؟؟گوشیت داره خودکشی میکنه سه ساعت!اونوقت میگی چته؟؟؟_ باشه بابا ببند دیگه،کرم کردی_ دلت خوشه هااا!!!یجوری میگی کرم کردی انگار تا الان میشنیدی_ گوشیم که داشت به قول سایه خودکشی میکردو از کیفم در آوردمو بدون نگاه به صفحش جواب دادم_الو؟؟ صدای یه زن بود.اونم از اون جیغ جیغ هاش اون_شما؟؟؟ خانوم محترم فکر کنم شما زنگ زدید_ مگه این شماره آرمان تهرانی نیست؟؟_ بجا اینکه بگم نه گفتم_من نامزدشم شما؟ تا اسم نامزد اومد سایه با چشمای گرد شده زل زد بهم یهو دیدم صدای گریه میاد!!!با گریه و فین فین گفت_آرمان...کی نامزد کرد؟؟؟ !!بعد دوباره هقهق الکیش شروع شد با عشوه مثل خودش گفتم_شما خودتونو معرفی نکردیداااا!!!با نامزد من چیکار دارید؟؟؟ یهو قطع کرد!!سریع شماره آرمانو گرفتم.اصن این دختره کی بود؟؟شماره منو از کجا آورده بود؟؟ و صد البته با نامزد من چیکار داشت؟؟ خخخخخ انگاری واقعا باورم شده بودااا!!!سایه هی با جیغ جیغ در حین رانندگی سعی میکرد ببینه چیشده ولی جوابشو نمیدادم آرمان دوتا بوق نخورده جواب داد_الو؟ سلام_ خواست سلام کنه ولی محلت ندادم من_شماره من دست دوست دخترای تو چیکار میکنه؟؟ با تعجب پرسید_دوست دختر؟؟؟ اهوم_ اهاااا!!همون جیغ جیغوئه؟؟_ اهوم_ دختر دوست بابامه.هی میچسبید بهم شمارمو میخواست منم شماره تورو دادم بهش_ چراااااا؟؟_ !!از اونجایی که میشناسمت و میدونم عاشق کرم ریختنی مطمئن بودم صدای جیغ جیغوشو بشنوی میگی دوست دخترمی ،اونم دست از سرم بر میداره !!!سو استفاده گر خبیث_ تقصیر خودته خیلی قابل پیشبینی هستی_ !!!تو فقط صبر کن!!!خودم شخصا معنی قابل پیشبینی رو نشونت میدم_ !!!بعدم قطع کردم.حرصمو در اورد!!سارادنیستم اگه بهش قابل پیشبینی رو نشون ندم _____________________________________________________________________ RE: رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! - ŤÆSÃÃ - 08-09-2018 بزودی بهترین جاهاش میرسه...... ولی خداعیش تو این چند وقت دلم واس رمان خوجلم تنگ شده بووود ینی حرص میخورم میبینم با این اکانت سپاسام دوتاس. سپاس بزنید دلم شاد شه RE: رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! - سوگند اریامنش - 10-09-2018 هی رمانت عالیه خواهشا ادامه بده ??? RE: رمان عاشقانه و طنز*حصار بين من و تو*به قلم تهسا رايان يعني خودم! - ŤÆSÃÃ - 12-09-2018 (10-09-2018، 3:48)سوگند اریامنش نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. فعلن دارم پست بعدیمو طولانی تر میکنم...به زودی یه پست درجه یک میذارم...همینطور عکس شخصیتارو |