شرح و تحلیل درس ۱ فارسی ۱ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تحصیلات دانش آموزی و دانشجویی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=64) +--- موضوع: شرح و تحلیل درس ۱ فارسی ۱ (/showthread.php?tid=297816) |
شرح و تحلیل درس ۱ فارسی ۱ - מַברִיק - 16-07-2021 درس ۱ :چشمه فارسی ۱ -گشت یکی چشمه ز سنگی جدا غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا قلمرو زبانی: چشمه: نهادِ جمله / »غلغله زن«،» چهره نما«، »تیز پا« : قید/چهره نما:کنایه از خودنمایی کردن قلمرو ادبی: بیت آرایه تشخیص دارد.)در اغلب ابیات این شعر صفات و ویژگیهاي انسان به چشمه داده شده است.(/چشمه: نماد افراد خودشیفته و مغرور قلمرو فکری: چشمهاي از زیر سنگی جوشید و با شور و غوغا و خودنمایی فراوان روان شد. 2 -گه به دهان، بر زده کف، چون صدف گاه چو تیری که رود بر هدف قلمرو ادبی: تشبیه در مصراع اول: چشمۀ جاري شده، کفهاي سفید به رنگ صدف بر روي خود داشت(. / تشبیه درمصراع دوم: )چشمه مانند تیري به سرعت حرکت میکرد(/ چو تیر بر هدف رفتن: کنایه از سریع و مستقیم رفتن. / هدف، صدف : جناس قلمرو فکری: چشمه گاه بر اثر تالطم پر از کفهای سفید چون صدف ميشد و گاهي چون تیری که به سوی هدف مي رود، مستقیم و سريع به پیش ميرفت. 3 -گفت : درین معرکه، یکتامنم تاجِ سر گلبن و صحرا ، منم قلمرو زبانی: گلبُن: بوته گل / معرکه: میدان جنگ/ یكتا: بی همتا قلمرو ادبی: تشبیه) چشمه خود را به تاج تشبیه کرده است.(/ معرکه: استعاره از دشت و صحرا / تاج سر بودن :کنایه از مایه افتخار بودن ، عزیز بودن قلمرو فکری: ]چشمه گفت:[ من در این صحرا و دشت یگانه ام و براي باغ ، مایه افتخار و نازش هستم. 4 -چون بِدَوَم ، سبزه در آغوش من بوسه زند بر سر و بر دوش من قلمرو زبانی: بدوَم: جاري می شوم/ دوش : شانه قلمرو ادبی: تشخیص: ) در آغوش بودن و بوسه زدن از ویژگی هاي انسان است(/ بر و سر: جناس قلمرو فکری : وقتي تند و تیز حرکت کنم ) جاری مي شوم( سبزه در آغوشم، سر و تنم را غرقِ بوسه ميکند. 5-چون بگشایم ز سر مو ، شِکن ماه ببیند رخ خود را به من قلمرو زبانی: شكن : پیچ و خم زلف قلمرو ادبی: شكن: استعاره از موج / مو : استعاره از چشمه / مصراع اول: کنایه از آرام و زالل شدن آب چشمه / تشخیص: )ماه چهره خود را در چشمه ببیند.( قلمرو فکری : وقتی آرام و زالل می شوم، ماه چهرە خودش را در من می بیند. 6 -قطره باران که در افتد به خاک زو بدمد بس گهر تابناک قلمرو زبانی: گُهر: گوهر / دمیدن: جوانه زدن قلمرو ادبی: خاک: مجاز از زمین / گوهر: استعاره از گیاهان و گلها قلمرو فکری: قطرهی باران که به زمین ميافتد، سبب رويش گُلهايي چون مرواريد درخشان مي شود. 7 -در بر من ، ره چو به پایان برد از خَجلی سر به گریبان برد قلمرو زبانی: خجلی : شرمنده / گریبان : یقه / بر : آغوش قلمرو ادبی: سر به گریبان بردن: کنایه از شرمنده شدن، خود را به کنار کشیدن / ره به پایان بردن: کنایه از رسیدن / مصرع دوم: تشخیص ) شرمنده شدن قطره باران( قلمرو فکری: قطرۀ باران وقتي بر زمین فرود مي آيد و با من مواجه مي شود،احساس کوچکي و شرمساری مي کند. 8 -ابر ز من حامل سرمایه شد باغ ز من صاحب پیرایه شد قلمرو زبانی: حامل: دارنده / پیرایه: زینت و زیور قلمرو ادبی: سرمایه: استعاره از باران / پیرایه: استعاره از گل و گیاه/ مصراع اول : کنایه از بخارشدن آب و شکل گرفتن ابر قلمرو فکری : ابر باران خود را از من ميگیرد، باغ، به واسطه من صاحب اين گل های زيبا شده است. 9-گُل به همه رنگ و برازندگی می کند از پرتو من زندگی قلمرو زبانی: برازندگی: شایستگی/ پرتو : اشعه ، نور قلمرو ادبی: از پرتو کسی زیستن: کنایه از نیازمند او بودن / واج آرایی »ن « قلمرو فکری: گُل با همهی زيبايي و شکوهش، از برکتِ وجودِ من زندگي ميکند. 10-در بنِ این پرد ە نیلوفری کیست کند با چو منی همسری؟ قلمرو زبانی: بن: زیر، درون قلمرو ادبی: پرد ە نیلوفري: مجاز از آسمان / همسري کردن:کنایه از برابري و رقابت قلمرو فکری: زيرِ اين آسمان آبي چه کسي ميتواند با من برابری کند و هم شأن من باشد؟ 11-زین نمط آن مست شـده از غرور رفت و ز مبدأ چو کمی گشت دور قلمرو زبانی: نمط: روش / مبدأ: آغاز / این بیت و بیت بعد موقوف المعانی اند. قلمرو ادبی: تشخیص )مست از غرور( قلمرو فکری: چشمۀ زيبا لبريز از غرور و تکبّر با همین طرز تفکر به پیش ميرفت. وقتي کمي از سرچشمهاش دور شد... 12 -دید یکی بحر خروشنده ای سهمگنی ، نادره جوشنده ای قلمرو زبانی: خروشنده: خروشان / سهمگن : ترسناک قلمرو فکری: ]چشمه[دریایی خروشان، ترسناک و جوشان را دید. 13-نعره بر آورده ، فلک کرده کر دیده سیه کرده ، شده زَهَره در قلمرو زبانی: نعره : فریاد قلمرو ادبی: دیده سیه کردن: کنایه از خشمگین شدن/ کر، در: جناس / فلک را کر کرده: تشخیص / زَهره در شدن: کنایه از ایجاد وحشت کردن، هراس انگیز. قلمرو فکری: نعر ە دریا، گوش فلک را کر کرده و با چشمان غضبناک خود همه را ترسانده بود. 14 - راست به مانند یکی زلزله داده تنش بر تن ساحل ، یَله قلمرو زبانی: راست: قید قلمرو ادبی: تشبیه: ) دریا مانند زلزله بود.( قلمرو فکری : درست مانند زلزلهای بود که تنش را بر تن ساحل تکیه داده بود. 15 -چشمه کوچک چو به آنجا رسید وان همه هنگامه دریا بـدید قلمرو زبانی: چو: وقتی / هنگامه : شور و غوغا/ وان : و آن قلمرو ادبی: تشخیص / واج ارایی » ه « قلمرو فکری: چشمۀ کوچك وقتي به آنجا رسید و آن همه عظمت و غوغای دريا را ديد... 16- خواست کزان ورطه ، قدم در کشد خویشتن از حادثه برتر کشد قلمرو ادبی: قدم در کشیدن چشمه : کنایه از عقب نشینی و دور شدن /خویشتن برتر کشیدن: کنایه از خود را از آسیب دورکردن ، خود را درامان نگه داشتن. قلمرو فکری : تصمیم گرفت خودش را از آن مهلکه و گرفتاری کنار بِکشد تا از آسیبِ دريا در امان بمانَد... 17 -لیک چنان خیره و خاموش ماند کز همه شیرین سخنی گوش مـاند قلمرو زبانی: خیره: حیران، شگفت زده قلمرو ادبی: شیرین سخنی : حس آمیزي / گوش ماند: کنایه از سكوت / خاموش ماندن: کنایه از ساکت شدن قلمرو فکری: امّا شگفتزده و ساکت از حرکت ايستاد و همۀ آن ادعا و شیرينزباني خود را يکباره فراموش کرد و خاموش شد. ) چشمه با ديدن شکوهمندی دريا، کوچکي خودش را دريافت و سکوت اختیار کرد. |