داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +---- انجمن: بحث و گفتگو (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=36) +---- موضوع: داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× (/showthread.php?tid=46267) صفحهها:
1
2
|
داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× - Apathetic - 09-08-2013 دوسـتآی عـزیز ایـن تایپکـو گذآشـتم حآلشـو ببریـن فقـد بدونیـن دآستانـی برگرفـته از فلشخـوره اگـع آشنایی زیآد ندآریـن ایـن تاپیکـو بخونید:دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=24555 اینجـا میخوآم بازم خـلآق شـم ! قرآره از بیـن کآربرا هر دفـه یکیـو انتخآب کنـم و وآسـش دآستان مربوط بهـشـو بزآرم(فقـد درخوآسـت نکنیـن خودم وخت کنم همه رو میذآرم) دآستـانش راجبـه حملآت ، حکومتـ، اشتباهات و .. هسـت ولی ایـن تایپیک هـا هیگونـه کآربری رو بد جلوه نمـیده تنهـا قراره طنز تایپیکـی و داستانی برگرفته از تاریخ فلشخور بآشـع ! خـب پادشآه اول صابر =SABER همـانطور کـه مـیدانـید ، تاسیس کننده سلسلـه فلشخـور و ایـن سرزمـین هـا اقای صابـر مدیر ارشدمـونه . بعـد از گذر زمـان و نابود شـدن اسپمریآن ، حکومـت فلش خور فوی تـر شـد و تعـداد مقـام هـآی زیآدی در انجـا اقزوده شد. پادشاع برای برقراری نـظم و ارتبآط، از همـه جـور افرادی استفـاده می کـرد و در آخـر ، برتریـن هـا مقآم میگرفـتنـد . بهــتریـن هـا : پورمـن ، پویا، فریـد روبآهه بودند.بقیـه افراد مـقـام هـای ویژه ای نداشتند. متاسفانـه اقـا صابر بچه دار نمیشدن و هنوز جانشینی نداشتند. برای همیـن خطرات زیادی فلشخور را تهدیـد میکرد.روزی پادشاه و دارو دستش بـه صحـرآی مرزی فلشخـور رفتـن کـه برآی خوشبخـتی فلشخـور دعـا بخونن.کـه در آن زمـان فرشته ی مای بیب ، اومدو گفـت مـن به شما و کشورتان شرزمیـن های زیآدی با نـام هـای ، سینما ، دانستنیها، موسیقی ، تاریخ، بحث، و .. می بخشم ولی شرطش اینه کـه مردم زیآدی را در انجـا جا بـدید و از آنهـا مرآقبـت کنین . پادشا قبول کرد و بعد از گذشت مدت ها فلشخور سرزمینی پر جمعیت و اباد شد . تهیه غذا و امکانات برای کردمیـن سخـت بود ؛ ولی آقا صابر به خوبی انجام میدادن.مردم هم به کشور وفادار بودن و فعالیت های شایسته ای داشتند؛ طوری که خیلی از آنهـا در کشور مقام گرفتند . مشکلات هـم به همـین اندازه زیـاد بود برای همـیـن مشورت با مقامان مهـم کمک میکرد. بعـضی از پادشاهان خشمگـیـن کـه به تازگـی از سلول زندانیان مآی بیب فرار کرده بودند و پادشا شده بودند، مردم را میکشتندو میدوزدیدند. جمعیت رو به کاهـش بود . مدیران و صابر تصمیم گرفتند تعداد افراد با لیقات رو بیشتر کنن و از دروازه های ورودی(دروآزه های ورودی گفتوگوی ازاد و بحث و گفتوگو دفاع کنند).بیشتر دشمنان از طریق دروازه ی بحث و گفتوگو و هتــل هـای گفتوگوی ازاد وارد میشدند.با گذشت زمآن ، جای مردمیـن رفته پر شـد و کشور اباد تر از گذشته شد. تعداد مقام ها هم زیآد شـد و به همـین علت مردمیـن عادی زیاد بودند. فلشخـور سرزمینـی با علفزارها و حیوانات خوبی بود . آب و هوا عالی و همه چیز مرتب بود. روزی برای افزودن مقام ها و مردمین رای گیری شـد و کسانی از جملـه setare82،kartel،adernalin، و .. روز ب روز افزوده میشدند. خانم ستاره از جنگـل هـای سینمـایی و برج هالیوود ، و بقیـه هـم از قلعـه های خود دفاع میکردند .. امـا روز ها کـه میگذشـت ، ماجـراهای جالبی برآی فلشخـور اتفاق میافتد ......... توجه : این داستانا خیلی وقته تموم شدن و دیگه داستان نوشته نمیشه -_- RE: داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× - امیررضا* - 09-08-2013 نه خوب نیست مثل قبلی نیست RE: داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× - Apathetic - 09-08-2013 نـشـد مـثل قبلـی بسآزم ! ولـی صبـر کنـید ! دفـه بعـدی فردا وآسـه فریـد میخوآم داستانآی بزآرم ک کف کنید ! عکسـم وآسـش درست میکنـم ! قول مـیدم دآستان خوبی بزآرم ! فریـد منتظر داستان بعـدی بآش !:cool: RE: داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× - FARID.SHOMPET - 09-08-2013 سر و ته نداشت تازه چه جوری صابر شاه کل فلشخور بوده ولی دیگرا هم شاه بودن!؟ نمیشه که. مگر این که صابر امپراطور باشه و دیگران حکم ران ها و وزیر ها اشتباه زبانی هم بود توش . یه بار بخونش خودت پیدا میکنی. خنده دار بود. سپاس RE: داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× - pink devil - 09-08-2013 1-من ، جناب مرمر بزرگ .. من پزشک این سلسله ام اِی خیره سر ! اگر من نباشم ، شما مریض خواهید شد ! مرا فراموش مکن !!! RE: داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× - Apathetic - 09-08-2013 حتمـن .. داســتان بعـأی چـون اژدهـا دآره پزشـک میخوآیـم ! RE: داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× - pink devil - 09-08-2013 در ضمن یچی دیگه ! شادی باید به هرکسی یه پُست بدی! مثلا فرید=سیاستمدار سلسله ! مرضیــه=پزشک سلسله ! RE: داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× - Apathetic - 09-08-2013 فعـلا نـه ! بآیـد دآستــانو تخـیل کنـم بعـد نوبـت پستـآ هـم میرسـه ! دآســتان بعـدی همه چـی دآرع :| RE: داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× - melodi+ - 09-08-2013 ینی الان میخوای در باره ی تک تک مدیرا و کاربرا داستان بگی؟ -_- RE: داستان هایی از:پـادشآهـان و حکـومـت فلشخـور !× - Apathetic - 09-08-2013 کـسآیی کـه بشنآسمشـون و کاربرای پر سابقه بآشـن ^_^ دآستانای باحال .. شآیدم با فرید و امیررضا ملحق بشـم .. |