![]() |
سه مهمان نا خوانده ( داستان کوتاه) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: سه مهمان نا خوانده ( داستان کوتاه) (/showthread.php?tid=81969) |
سه مهمان نا خوانده ( داستان کوتاه) - Alijah-1994 - 18-01-2014 سه مهمان نا خوانده زنی هنگام بیرون آمدن از خانه ، سه پیرمرد با ریش های بلند سفید را دید که جلوی در نشسته اند. زن گفت: هر چه فکر می کنم شما را نمی شناسم ؛ اما باید گرسنه باشید. لطفا" بیایید تو و چیزی بخورید. آنها پرسیدند : آیا همسرت در خانه است؟ زن گفت : نه. آنها گفتند : پس ما نمی توانیم بیاییم. غروب ، وقتی مرد به خانه آمد ، زنش برای او تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده است. مرد گفت : برو به آنها بگو من خانه هستم و دعوتشان کن. زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. اما آنها گفتند : ما نمی توانیم باهمدیگر وارد خانه بشویم. زن پرسید : چرا؟ یکی از پیرمردها در حالی که به دوست دیگرش اشاره می کرد ، گفت : اسم این ثروت است و سپس به پیرمرد دیگر رو کرد و گفت : این یکی موفقیت و اسم من هم عشق. برو به همسرت بگو که فقط یکی از ما را برای حضور در خانه انتخاب کند. زن رفت و آنچه را که اتفاق افتاده بود برای همسرش تعریف کرد. شوهر خوشحال شد و گفت : چه خوب ! این یک موقعیت عالیست. ثروت را دعوت می کنیم. بگذار بیاید و خانه را لبریز کند ! زن که با انتخاب شوهرش مخالف بود ، گفت : عزیزم ! چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟ دختر خانواده که از آن سوی خانه به حرفهای آنها گوش می داد ، نزدیک آمد و پیشنهاد داد : بهتر نیست عشق را دعوت کنیم تا خانه را از وجود خود پر کند؟ شوهر به همسرش گفت : بگذار به حرف دخترمان گوش کنیم پس برو بیرون و عشق را دعوت کن. زن بیرون رفت و به پیرمردها گفت : آن که نامش عشق است ، بیاید و مهمان ما شود. در حالی که عشق قدم زنان به سوی خانه می رفت ، دو پیرمرد دیگر هم دنبال او راه افتادند. زن با تعجب به ثروت و موفقیت گفت : من فقط عشق را دعوت کردم، شما چرا می آیید؟ این بار پیرمردها با هم پاسخ دادند: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت کرده بودید ، دو تای دیگر بیرون می ماندند ، اما شما عشق را دعوت کردید ، هر کجا او برود ، ما هم با او می رویم. RE: سه مهمان نا خوانده ( داستان کوتاه) - rana m - 18-01-2014 مرسی خیلی قشنگ بود ![]() RE: سه مهمان نا خوانده ( داستان کوتاه) - Alijah-1994 - 18-01-2014 خوشحالم که خوشتون اومد... ![]() RE: سه مهمان نا خوانده ( داستان کوتاه) - ღ ツ setareh ツ ღ - 22-01-2014 چه باحال RE: سه مهمان نا خوانده ( داستان کوتاه) - ♣♦♠l♥k♠♦♣ - 25-01-2014 خيلي خوب بودولي هيچ وقت به عشق اعتقادندارم |