امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سه مهمان نا خوانده ( داستان کوتاه)

#1
سه مهمان نا خوانده

زنی هنگام بیرون آمدن از خانه ، سه پیرمرد با ریش های بلند سفید را دید که جلوی در نشسته اند.
زن گفت: هر چه فکر می کنم شما را نمی شناسم ؛ اما باید گرسنه باشید. لطفا" بیایید تو و چیزی بخورید.
آنها پرسیدند : آیا همسرت در خانه است؟
زن گفت : نه.
آنها گفتند : پس ما نمی توانیم بیاییم.
غروب ، وقتی مرد به خانه آمد ، زنش برای او تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده است.
مرد گفت : برو به آنها بگو من خانه هستم و دعوتشان کن.
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. اما آنها گفتند : ما نمی توانیم باهمدیگر وارد خانه بشویم.
زن پرسید : چرا؟
یکی از پیرمردها در حالی که به دوست دیگرش اشاره می کرد ، گفت : اسم این ثروت است و سپس به پیرمرد دیگر رو کرد و گفت : این یکی موفقیت و اسم من هم عشق. برو به همسرت بگو که فقط یکی از ما را برای حضور در خانه انتخاب کند.
زن رفت و آنچه را که اتفاق افتاده بود برای همسرش تعریف کرد.
شوهر خوشحال شد و گفت : چه خوب ! این یک موقعیت عالیست. ثروت را دعوت می کنیم. بگذار بیاید و خانه را لبریز کند !
زن که با انتخاب شوهرش مخالف بود ، گفت : عزیزم ! چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟
دختر خانواده که از آن سوی خانه به حرفهای آنها گوش می داد ،
نزدیک آمد و پیشنهاد داد : بهتر نیست عشق را دعوت کنیم تا خانه را از وجود خود پر کند؟
شوهر به همسرش گفت : بگذار به حرف دخترمان گوش کنیم پس برو بیرون و عشق را دعوت کن.
زن بیرون رفت و به پیرمردها گفت : آن که نامش عشق است ، بیاید و مهمان ما شود.
در حالی که عشق قدم زنان به سوی خانه می رفت ، دو پیرمرد دیگر هم دنبال او راه افتادند.
زن با تعجب به ثروت و موفقیت گفت : من فقط عشق را دعوت کردم، شما چرا می
آیید؟
این بار پیرمردها با هم پاسخ دادند: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت کرده بودید ، دو تای دیگر بیرون می ماندند ، اما شما عشق را دعوت کردید ، هر کجا او برود ، ما هم با او می رویم.
اواتار سه مهمان نا خوانده ( داستان کوتاه) 1خلاف قوانین حذف شد دفعه بعداخطار دریافت میکنید
پاسخ
 سپاس شده توسط rana m ، ღ ツ setareh ツ ღ ، The Light ، ♣♦♠l♥k♠♦♣
آگهی
#2
مرسی خیلی قشنگ بودSleepy
ماکه قراره پروانه شیم بزا

دنیاتامیخوادپیله کنه!!!!!
پاسخ
 سپاس شده توسط Alijah-1994
#3
خوشحالم که خوشتون اومد...Rolleyes
اواتار سه مهمان نا خوانده ( داستان کوتاه) 1خلاف قوانین حذف شد دفعه بعداخطار دریافت میکنید
پاسخ
#4
چه باحال
سه مهمان نا خوانده ( داستان کوتاه) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط Alijah-1994
#5
خيلي خوب بودولي هيچ وقت به عشق اعتقادندارم
چــِِِِِِِِـ ـ ـ ـــرآ تـــــ ـ ـ ــــوكـِِِِِِِِِِـــ ـ ـ ـــدِِِِِِِِِري دآيـــــ ـ ـ ــــي؟!
پاسخ
 سپاس شده توسط Alijah-1994


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان