رفتم دکتر میگم سِک سِکم بند نمی یاد
یه دخدر بدون آرایش نشونم داد از ترس سِک سِکم بند اومد
اما الان از ترس خابم نمیبره
.
.
.
.
.
یه دخدر بدون آرایش نشونم داد از ترس سِک سِکم بند اومد
اما الان از ترس خابم نمیبره

.
.
.
.
.
مامان اجازه هست ابروهامو بردارم؟…………….نه
مامان اجازه هست موهامو زیتونی کنم؟……….نه
مامان اجازه هست تونیک صورتی بپوشم؟…….نه
ماماااااااااان یعنی چی که همش میگی نه…من۱۸ سالم شده هااااااا
مامان اجازه هست موهامو زیتونی کنم؟……….نه
مامان اجازه هست تونیک صورتی بپوشم؟…….نه
ماماااااااااان یعنی چی که همش میگی نه…من۱۸ سالم شده هااااااا
مامان : اااااااااه جمشید خفه میشی یا بیام خفت کنم؟؟؟
.
.
.
.
.
خونمون مهمون اومد
وقتی در رو بازکردم دخترشون قدش حدودیک و نود بود
وقتی کفشش رو درآورد یک و هفتاد وپنج شد ،
اومد توی خونه گل سرش رو برداشت شدیک و پنجاه
نگرانم کم کم محو بشه !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خونمون مهمون اومد
وقتی در رو بازکردم دخترشون قدش حدودیک و نود بود
وقتی کفشش رو درآورد یک و هفتاد وپنج شد ،
اومد توی خونه گل سرش رو برداشت شدیک و پنجاه
نگرانم کم کم محو بشه !

.
.
.
.
.
“داداشی” چیست ؟
همون مخاطب خاصه ،
همون مخاطب خاصه ،
فقط رو نیمکت ذخیره نشسته تا نوبتش بشه !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
رفته بودیم واسه داداشم خواستگاری
دیدیم عروس نشسته خیلی ریلکس با شلوار لی و تیشرت …
مامانم تو گوشم گفت خوبه والا نه شرمی نه حیایی نه …
همینجوری داشت میگفت که عروس با چادر از آشپزخونه چایی به دست اومد !
هیچی دیگه فهمیدیم اون داداش عروس بوده
.
.
دیدیم عروس نشسته خیلی ریلکس با شلوار لی و تیشرت …
مامانم تو گوشم گفت خوبه والا نه شرمی نه حیایی نه …
همینجوری داشت میگفت که عروس با چادر از آشپزخونه چایی به دست اومد !
هیچی دیگه فهمیدیم اون داداش عروس بوده

.
.