15-09-2014، 19:47

از سالهای گذشته، برخی مردم هفتم آبانماه را «روز تولد کوروش» میدانستند. در حالی که به گفتهی بعضی پژوهشگران و براساس تحقیقات انجامشده، در این روز، سرزمین بابل بهدست کوروش گشوده و ایران از بعد سیاسی یکپارچه شد.
به گزارش خبرنگار سرویس میراث فرهنگی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، بهمناسبت فرارسیدن هفتم آبانماه، شروین وکیلی - جامعهشناس و پژوهشگر تاریخ - در یادداشتی با عنوان «بازنمایی کوروش در سطوح اجتماعی و فرهنگی» شخصیت این پادشاه ایرانی را بررسی کرده است.
در یادداشت او آمده است: کوروش موجودی اسطورهیی است؛ او یکی از معدود انسانهایی است که در زمان حیات خود، به شخصیتی افسانهیی و عنصری اسطورهشناختی تبدیل شد.
نظامهای اجتماعی، دستگاههایی بغرنج و پیچیدهاند که در جریان سازوکارهای درونی خویش، الگوهایی را برای هنجارسازی و سازماندهی معناهای شخصی وابستگان به خویش ابداع میکنند. این سازوکارها معمولا خارج از دایرهی فهم، کنترل و خواست اعضای این جامعهها قرار دارند، اما بر کردار آنها و شیوهی فهمشان از خود و هستی پیرامونشان تأثیر میگذارند.
جامعهها، در سطح جامعهشناختی، یعنی آنگاه که در مقیاس نهادهای اجتماعی نگریسته شوند، الگوهایی از قاعدهها و قانونمندیها را ظاهر میکنند که در ذهن انسانها مانند «فرا مَن» تجلی پیدا میکنند. اینها مجموعههایی از قوانین اخلاقی، معیارهای تفکیک نیکی از بدی و شاخصهای ردهبندی امور شایست از ناشایست را تشکیل میدهند که رفتار اعضای جامعه را یکدست و متقارن میکند و آن را برای جماعت و نظامهای قدرت حاکم بر آن، پیشبینیپذیر و بنابراین مدیریتپذیر میسازد.
در سطح فرهنگی، یعنی آنگاه که در لایهی منشها و در مقیاسی درشتتر از نهادهای اجتماعی به موضوع نگاه کنیم، سرمشقهایی استعلایی، پیچیده و ویژه از صورتبندی نظامهای شخصیتی را مییابیم که «منِ آرمانی» نامیده میشوند. منِ آرمانی برخلاف «فرا مَن» مجموعهای از قاعدهها و معیارهای ساده و قابل تقلید نیست. «منِ آرمانی» تراکمی از معناست که در قالب زندگینامه یا صورتی آرمانی از شخصیت صورتبندی شده باشد. «منِ آرمانی» چارچوبی است که باید تا حدودی توسط هویتهای انسانی شناخته شود تا دلیل اعتبار «فرا من» و قواعد منسوب به آن توجیه شود. ضرورتی برای فهم کامل «من آرمانی» وجود ندارد و اتفاقا معنای نهفته در آن هرچه ناهشیارانهتر و نقدناشدهتر باقی بماند، بهتر و عمیقتر کار میکند.
سوژههای انسانی و نظامهای روانشناختی بهطور مستقیم پدیدارها و روندهای سطح فرهنگی را درک نمیکنند. من «فرا من» را در قالب مجموعهای از دستورالعملها میفهمد و «منِ آرمانی» را در قالب شبکهای از زندگینامهها، قصهها، روایتها، نمادها و اسطورهها درک میکند. از این روست که «من آرمانی» در هر نظام اجتماعی، اشکالی گوناگون به خود میگیرد و توسط شبکهای از روایتها، داستانها و اسطورهها صورتبندی میشود تا در قالب ابرقهرمانانی مشهور، ستودهشده و محبوب تجلی پیدا کند. ابرقهرمانانی که من بتواند با او همذاتپنداری کند و به این ترتیب، او را سرمشق قرار دهد و عناصر رفتاری او را مانند آرمانی بپذیرد و معیارهای «فرا منِ» برآمده از آن را نهادینه کند.
کوروش، نخستین ابرقهرمانِ تاریخ بیستوپنج سدهای ایرانِ یکپارچه و یکی از بزرگترین ابرقهرمانان تاریخ پنجهزار سالهی ایرانزمین است. بیتردید پیش از او، ابرقهرمانان دیگری در جامعههای ایرانی وجود داشتهاند. «زرتشت»، «اسفندیار»، «دیااوکو» و «هووخشتره» نمونههایی از ابرقهرمانان قدیمیترِ قومهای ایرانیزبان و «شروکین»، «حمورابی»، «تیریگان» و «گیلگمش» مثالهایی از ابرقهرمانان باستانی دیگر قومهای ایرانزمین هستند که برخی از آنها هنوز هم نقش استعلایی خود را حفظ کردهاند. با وجود این، کوروش نخستین ابرقهرمانی است که در قالب چهرهای منحصرا تاریخی و اجتماعی و نه دینی ظهور کرد و تأثیر خویش را برای مدتی طولانی بر جامعهی ایرانی و همهی جامعههای متأثر از آن باقی گذاشت.
وکیلی در ادامهی یادداشت خود، شخصیت کوروش را از دید افراد مختلف در جامعهی امروز بررسی کرده است: کوروش، آنگاه که امروزه به وی نگاه میکنیم، دیگر شخصیتی تاریخی نیست. او از مرزهای حقیقت و دروغ فراتر رفته و به چیزی برتر، به معیاری برای تفکیک نیک از بد و شایست از ناشایست تبدیل شده است. تقریبا تردیدی نیست که شاهان هخامنشی، که برای سدهها در قلمرو میانی برگزیدهترین و برترین انسانها محسوب میشدند، او را بهعنوان سرمشق خود در پیشِ رو داشتهاند.
در این هم شکی نیست که انبوهی از شخصیتهای تاریخی و جهانگشایان، دانسته یا ندانسته، از او تقلید کردهاند و جویای نام و آوازهای مانند او بودهاند. چه فاتحانی شرابخواره و نیمهوحشی مانند «اسکندر» را در نظر بگیریم، و چه دینگسترانی سازماندهنده و جنگاور مانند «اردشیر بابکان»، همه از او تقلید میکردند و درپی احیای دستاوردها و تکرار کردارهایش بودند. «کوروش» از این رو، از مرتبهی موجودیتی انسانی و شخصیتی روانی گذر کرد و در زمان زنده بودنش به ماهیتی اسطورهیی و عنصری فرهنگی تبدیل شد.
کوروش برای آنچه کرد و برای آنچه نکرد، شایستهی ستایش است. کوروش ایرانزمین و سرزمینهای همسایهی آن را فتح کرد، مانند «اسکندر»، «تیمور» و «چنگیز»؛ اما تفاوتش با این جهانگشایانِ خونخوار، آن بود که بهموقع از تاختوتاز دست برداشت و نیروی خود را صرف سازماندهی اقتصادی و اجتماعی قلمرویش کرد. از این رو، سرزمینی که باقی گذاشت تا چند نسل بعد از خودش یکپارچگی، پویایی و ثباتش را حفظ کرد. در حالی که دیگرانی که مساحتهایی نزدیک به کوروش را فتح کردند، این قلمروها بلافاصله پس از مرگشان تجزیه شد، برخلاف سردارانی که جز جنگیدن راهی برای سازماندهی جهان پیرامونشان نمیشناختند.
کوروش، سیاستمدار و مصلحی اجتماعی بود که به جای خود از جنگیدن نیز استفاده میکرد. به همین دلیل هم برخلاف این جهانگشایان به چهرهای مقدس تبدیل شد و زندگینامهاش مبنای بازنویسی روایتهای مربوط به شخصیتهای مقدس فراوانی قرار گرفت و در نسخههای کهنتر از این رده از روایتها ادغام شد.