17-04-2014، 12:55

خدايا دلم به سان قبله نماست ؛ وقتي عقربه اش به سمت “تــــو” مي ايستد ، آرام مي شود …
.
.
خدا ، فراموش شده اي که هميشه روبروي ماست …
.
.
در هياهوي زندگي دريافتم چه دويدن هايي که فقط پاهايم را از من گرفت در حاليکه گويي ايستاده بودم !
چه غصه هايي که فقط به سپيدي مويم حاصل شد در حاليکه قصه کودکانه اى بيش نبود !
دريافتم کسي هست که اگر بخواهد ميشود و اگر نخواهد نمي شود !
به همين سادگي …
.
.
چشمه ها در جاري شدن و علف ها در سبز شدن معني پيدا ميکنند
کوه ها با قله ها و دريا ها با موج ها زندگي پيدا ميکنند
و همه ي انسان ها با عشق …
پس بار خدايا بر من رحم کن
بر من که ميدانم ناتوانم رحم کن
باشد که لباس فاخري بر تن نداشته باشم
باشد که حتي دست و پايي نداشته باشم
و حتي من نباشد …
اما نباشد لحظه اي که در قلبم”عشق” نباشد !
.
.
حمد و سپاس مخصوص خداوند? است که هر جا خواستم او بود اما هر جا او خواست من نبودم !
.
.
خدايا بيا پشت آن پنجره که وا ميشود رو به سوي دلم !
بيا پرده ها را کناري بزن که نورت بتابد به روي دلم !
خدايا کمک کن که پروانه ي شعر من جان بگيرد
کمي هم به فکر دلم باش ، مبادا بميرد
خدايا دلم را که هر شب نفس مي کشد در هوايت
اگرچه شکسته ، شبي مي فرستم برايت
.
.
مخاطب خاصت که خدا باشه ، به درک که يکي از اين مخاطب هاي زميني نداريم !
.
.
خدايا ، تو آن مشترک مورد نظري هستي که هميشه در دسترسي …
.
.
نشناخته را محرم هر راز مکن
قفل دل خود بر همه کس باز مکن
در قلک دل براي آينده خويش
جز عشق خدا هيچ پس انداز مکن
.
.
يادت باشد هيچ کجا آنقدر شلوغ نيست که نتواني لحظه اي با خدا خلوت کني !
.
.
خدايا !
در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهي ميکشد مرا با نداشتن و نخواستن رويين تن کن …
علي شريعتي
.
.
اي خدا اي بي پناهان را پناه
رهنماي عاشق گم کرده راه
ره نمي دانيم بنما راهمان
نيستيم آگاه ، کن اگاهمان
اي به هر سوزي تو را ساز دگر
اي به هر سازي تو را راز دگر
.
.
الهي درود بر آن رودي که سرود عشقش به درياي لطف تو جاريست !
.
.
خدايا دلم گرفته ؛ ميان اين همه آرزوها ، دلتنگ ترين بنده ات را درياب …
.
.
پروردگارا …
مهارت مراقبت از آنچه را که به ما بخشيده اي در قلبمان بکار زيرا ما در از دست دادن استاد شده ايم !