خامـوش شـدی در مـن
درست مـثل سیگاری نیــمه
که پــرت کـرده بـاشـند مـیان جوی آب
درست مـثل سیگاری نیــمه
که پــرت کـرده بـاشـند مـیان جوی آب
درد مرد را یا مرد می فهمد یا دود سیگار
بعضی آدما با چشاشون گریه نمیکنن ، پا میشن یه سیگار بر میدارن و میرن تو بالکن
دیگری مرا سوزاند و من سیگار را
این سیگار که در دست من است می سوزد و صدایش در نمی آید ؛ درست مثل خود من
در سینه ام زخم های عمیقی هست ؛ انگار کسی مرا با زیر سیاری اشتباه گرفته
فقط دلم میخواست تو دوستم داشته باشی حتی به اندازه ی کشیدن یک نخ سیگار