"نشـــآن تــو"
از کوچه پرسیدم نشانت را ، نمی دانست
آن کفش های مهربانت را ، نمی دانست
رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد
دنباله ی رنگین کمانت را ، نمی دانست
اینگونه سیب سرخ هم از چشم افتاده ست
شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست
قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم
سمت وسیع آسمانت را نمی دانست
لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم
حتی کتابی داستانت را نمی دانست .
از کوچه پرسیدم نشانت را ، نمی دانست
آن کفش های مهربانت را ، نمی دانست
رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد
دنباله ی رنگین کمانت را ، نمی دانست
اینگونه سیب سرخ هم از چشم افتاده ست
شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست
قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم
سمت وسیع آسمانت را نمی دانست
لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم
حتی کتابی داستانت را نمی دانست .