22-11-2012، 15:49
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نظر یادت نره

نظر یادت نره
|
آرش کمانگیر نسل 2012 |
|||||
22-11-2012، 15:49
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
![]() نظر یادت نره
22-11-2012، 16:11
قصه ی تکرار ارش :
جنگ ، جنگی نابرابر بود جنگ ، جنگی فوق باور بود کیسه های خاکی و خونی خط مرزی را جدا می کرد دشمن بد عهد بی انصاف با هجوم بی امان خود مرز هارا جابه جا می کرد از میان آتش و باروت می وزید از هر طرف ، هر جا تیر های وحشی و سرکش موشک و خمپاره و ترکش آن طرف ، نصف جهان با تانک های آتشین در راه این طرف، ایرانیان تنها این طرف تنها سلاح جنگ، ایمان بود خانه های خاک و خون خورده مهد شیران و دلیران بود شهر خونین شهر خرمشهر در غروب آفتاب خویش چشم در چشم افق می دوخت در دهان تانک ها می سوخت شهر ، از آن سوی سنگر ها شیر مردان را صدا می زد : "آی ، ای مردان نام آور ای همیشه نامتان پیروز بی گمان امروز فصلی از تکرار تاریخ است گر بماند دشمن ،از هر سو خانه هاتان تنگ خواهد شد ناممان در دفتر تاریخ کوچک و کم رنگ خواهد شد" خون میان سنگر آزادگان جوشید مثل یک موج خروشان شد کودکی از دامن این موج بیرون جست از کمند آرزوها رست چشم او در چشم دشمن بود دست او در دست نارنجک *** جنگ ، جنگی نابرابر بود جنگ ، جنگی فوق باور بود کودک تنها ، به روی خاک ریز آمد صد هزاران چشم، قاب عکس کودک ما شد خط دشمن، گیج و سرگردان چشم ها از این و آن پرسان: "کیست این کودک ؟! او چه می خواهد از این میدان؟! صحنه ی جانبازی است اینجا؟! یا زمین بازی است اینجا؟!" دشمنان کور دل ، اما در دلش خورشید ایمان را نمی دیدند تیغ آتش خیز "دستان" را نمی دیدند در نگاهش خشم و آتش را نمی دیدند بر کمانش تیر "آرش" را نمی دیدند در رگش خون "سیاوش" را نمی دیدند کودک ما بغض خود را خورد چشم در چشمان دشمن کرد با صدایی صاف و روشن گفت: "آی ای دشمن ! من حسین کوچک ایران زمین هستم تانک های شومتان را در کمین هستم مثل کوهی آهنین هستم". *** ناگهان تکبیر ، پر وا کرد در میان آتش و باروت غوغا کرد کودکی از جنس نارنجک در دهان تانک ها افتاد.... لحظه ای دیگر از تمام تانک ها ، تنها تلی از خاکستر خاموش ماند روی دست های دشت آسمان از شوق دف می زد شط خرمشهر کف می زد شهر یکباره به خویش آمد چشم اشک آلوده را وا کرد بر فراز گنبدی زیبا در سه رنگ جاودان ما قصه ی تکرار آرش را ، بازهم خواند و تماشا کرد. مرسی خیلی قشنگ بود ![]()
29-03-2013، 14:25
تکراررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررراررررررررررررررررررررررری
16-07-2013، 18:32
وای چه باحاله
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
16-07-2013، 18:53
وقتی باحال بود که دیگه نظر نمیخواد
![]() ![]()
16-07-2013، 18:54
ارش بیل گیر بود که
![]()
16-07-2013، 18:57
ممنون خیلی جالب بود
![]() | |||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|