امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازگشت مرتضی ضرابی به تئاتر با "مونوپولی در چهارراه حوادث"

#1
بازگشت مرتضی ضرابی به تئاتر با "مونوپولی در چهارراه حوادث" 1
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
به گزارش سینما خبر؛ 
در حالی‌که این روزها به واسطه آغاز پروژه بازسازی مجموعه تئاتر شهر، در این مجموعه بزرگ تنها یک نمایش روی صحنه است و همچنین تماشاخانه ایرانشهر که میزبان سه نمایش با کارگردانی سه کارگردان جوان تئاتری است، دیگر سالن‌های تئاتر در پایتخت بنابه دلائل مختلفی روزهای آرامی را پشت سر می‌گذارند.

در این میان اما تماشاخانه استاد مشایخی (تئاتر مان) این روزها میزبان سه نمایش "مونوپولی در چهارراه حوادث"، "بیرون پشت در" و "آقای شادی" است که اتفاقا به واسطه حضور چهره‌های شناخته شده تئاتری در این آثار، هر سه این نمایش‌ها با استقبال خوب مخاطبان نیز روبه‌رو شده است.

به بهانه اجرای نمایش "مونوپولی در چهارراه حوادث" به کارگردانی مرتضی ضرابی که پس از سال‌ها با نمایشنامه‌ای از سیروس ابراهیم‌زاده به صحنه تئاتر بازگشته، آنچه در ادامه می‌خوانید ماحصل گپ‌وگفت با کارگردان و دو تن از بازیگران نمایش "مونوپولی در چهارراه حوادث" است.  

آقای ضرابی، قبل از آنکه وارد بحث نمایش "مونوپولی در چهارراه حوادث" بشویم، دوست دارم بدانم واقعا چطور شد که بعد از این همه سال تصمیم گرفتید که مشخصا چنین متنی را برای اجرا آماده کنید؟ در واقع می‌دانم که سال‌هاست برای کار کردن در تئاتر دلتنگ بودید، اما می‌خواهم بدانم که اصلا چی شد که مونوپولی رفتید و در این متن چه چیزی برای شما مهم بود یا بهتر بگویم جذب‌تان کرد و متقاعد شدید که روی آن برای اجرای صحنه‌ای کار کنید؟

ضرابی: قضیه‌ای که من آمدم دنبال این کار اینگونه بود که مرحوم استادمحمد دو متن داشتند که من خیلی آنها را دوست داشتم و تا حالا نیز اجرا نشده بود و من می‌خواستم برای سالگرد تولدشان آنها را کار کنم. البته قبل از فوت‌شان روی متن کار می‌کردند و اشراف و نظارت کامل روی کار داشتند که متاسفانه کارشان به بیمارستان کشید و از میان ما رفتند. از طرفی دیگر ما با هم دوستی دیرینه‌ای داشتیم و چون علاقه شخصی‌اش را به این کار می‌دانستم تصمیم گرفتم برای سالگرد تولدش روی این متن کار کنم. با این انگیزه راه افتادم که این کار را بکنم.

این دو متن در واقع دو اپیزود هست که زن‌ها در آن له‌شده و قربانی بودند. برای اجرا هم اول رفتم مرکز هنرهای نمایشی و کار را ارائه کردم آنها هم گفتند دربست این متن قبول هست فقط تو برو سالن گیر بیاور. آمدم تئاتر شهر با مدیریت قبلی تئاتر شهر صحبت کردم که گفتند کارها خیلی فشرده هست و ما جا نداریم. ضمن اینکه گفتند سه تا سالن هم را می‌خواهیم تعمیر کنیم. همزمان متن را برای اجرا در تالار حافظ به بنیاد رودکی هم دادم، اما آنها که اصلا یه مدل دیگری بودند. مدلشان اینجوری بود که بیایید پول بگذارید اینجا و به هیچی کار نداریم، نه اصلا کار فرهنگی مطرح هست نه شخصیت مطرح هست. یه جوری زیرزیرکی بهم گفتند که شکل اینجا این مدلی است و ما اینجوری هستیم. ما هم گفتیم که خب ما همچین پولی نداریم بگذاریم. یک دو ماهی ما رفتیم آمدیم دیدیم معلوم نیست که اصلا در تئاتر شهر بشود یا نشود. در همین حین بود که من در یک برنامه نمایشنامه‌خوانی خیریه نمایشی را شنیدم که نوشته آقای سیروس ابراهیم‌زاده بود به اسم "رهایی‌" که در یک مجموعه کتاب چاپ کرده بود. بعد از نمایشنامه‌خوانی که منم مستمع بودم وقتی کار تموم شد من از این کار به خاطر شکل و فرمی که داشت خیلی خوشم آمد و در افکارم این به ذهنم رسید که من آن دو متنی که می‌خواهم کار کنم چقدر با این نمایش مچ هستند. و با ایجاد یک نوع دیزالو نمایشی و ترکیب این سه نمایش می‌توان کار دیدنی و مفرحی را به وجود آورد.

نکته دیگر اینکه من نمی‌خواستم از اول حرف عجیب و غریبی بزنم. من اول از هر چیز معتقدم بیننده تئاتر نباید شکنجه شود، اندیشه و فکر اصلی که در پشت کار در جریان هست مهم است ولی نباید تماشاچی را شکنجه و عذاب داد و تماشاچی باید ضمن لذت بردن از کار حرف و پیام نمایش را بگیرد. و چون هر سه این نمایش‌ها لحظات شیرینی را داشتند به این نتیجه رسیدم که ترکیب این سه متن، کار خوبی می‌شود. البته در این مسیر تلاش کردم از قد و قامت شخصیت‌های نمایش‌های اصلی کم نکنم. به عبارتی دیگر بین متن‌ها یک جور کولاژ ایجاد کردیم، چون شخصیت‌ها از نظر زمان و مکان و حتی موقعیتی وجوه مشترکی داشتند که با هم مچ می‌شدند و یک جورایی تلاش شد که قد و قواره کار نهایی از نمایش‌های اولیه هم بالاتر برود.

البته این را هم اضافه کنم که در این کولاژ همه شخصیت‌ها درد کشیده هستند، خیانت دیدند، فریب خوردند و معترض هستند ولی خودشان در شرایط دیگری و با شخص دیگری همان کاری را می‌کنند که با خودشان قبلا شده و اصلا فکر نمی‌کنند که چقدر تلخ بود این قضیه و اصلا روا نیست همان کارو با کس دیگری انجام بدهند.

البته یک بخشی هم مثل خرید بلیت بخت آزمایی مخاطب را به این فکر می‌اندازد که آیا می‌تواند روی شانس هم به عنوان یکی از گزینه‌ها حساب کند؟

ضرابی: حتما. البته این شانس برای شخصیت اصلی داستان هم هست. شخصیت اصلی که همون اُولگا هست و یا نقشی که قربان نجفی آن را بازی می‌کند، اینها شخصیت‌های اصلی کار هستند و همان شانسی که برای این یکی به وجود می‌آید برای آن  یکی هم هست.

در واقع مانند یک چرخه هست.

ضرابی: بله یک چرخه هست که توسط ژان ربوده می‌شود. این وسط امیلی هم به نوعی بازیچه هست و فریب دیده و زخم خورده. خود ژان هم که این بازی با او می‌شود خودش هم همین کار را با شخص دیگری کرده است. یعنی آدمها همان کاری را می‌کنند که عینا بر سرشان آمده. در واقع انگار یک مسئله جهان‌شمول باشد، از آگاتا کریستی تا استرینبرگ تا ما که اینجا هستیم در مورد دروغ و ریا و فریب و زخم خوردن و زخم زدن یک وجه مشترک داریم و انگار فقط اسامی عوض می‌شوند ولی شرایط یکی هست.

این کار یک چکه‌برداری از اجتماع هست که در کلیت یک کافه یا قهوه خونه شکل گرفته. چراکه به نظر می‌رسد که جاهای این شکلی مثل کافه و یا قهوه خانه یا مسافر خانه در کل جاهایی که عمومیت دارند بهترین مکان‌ها هستند برای نمایشنامه‌نویس که آدمهای مختلف را بیاورد، ببرد و مسائل مختلف‌شان را مطرح و کنکاش کند. و این کافه یک شکلی هم داره با صدای امواج که در واقع یک جزیره هست. البته قبل از شروع کار ما می‌خواستیم یک فضایی را ایجاد کنیم، مثلا موج داشته باشیم که با وضعیت پیش آمده،  اصلا نشد که از نظر دکور آن شرایط را ایجاد کنیم.

با این حال مشخص هست که یک شهر ساحلی هست و این کافه کنار یک ساحل واقع شده.

ضرابی: ما یک جزیره می‌بینیم که آدم‌ها وارد آن میشن به هم کلک می‌زنند.

- نکته جالب توی این شخصیت‌ها اینه که هیچکدوم نکته مثبت ندارند و ضمنا هیچ‌کس هم منفی مطلق نیست. شاید در جامعه خودمان هم یک همچین چیزی را همه حس کنیم که همه از مسئله ریا و دروغ و فریب گله‌مند و هیچ کس به دیگری اعتماد ندارد ولی ممکن است در زندگی خودش یک چنین شرایطی پیش بیاد.

ضرابی: و خودشان هم همان کار را می‌کنند.

دقیقا اما یک نکته دیگری هم هست که به مسئله اقتصادی خیلی پرداختید. آیا در این مسئله هم عمدی داشتید؟ چون عدم وجود عدالت اقتصادی در جامعه چیزی بود که در نمایش خیلی پر رنگ نشان داده بودید.

ضرابی: ببینید در یک جامعه مرفه وقتی همه در رفاه هستند، وقتی همه چیز در دسترس هست، کسی احتیاج ندارد بیاید مثلا برای چند دلار سر کس دیگری را کلاه بگذارد. برای آن شخص این رقمی نیست و آنقدر دیده و داشته و چشم‌اش سیر هست که احتیاجی به این پول‌ها ندارد. و اینجاست که ارزش‌های انسانی خودش برایش مطرح هست نمی‌اد کلک بزند و آدم بکشد.

یکی از شخصیت‌هایی نمایش هم هست که از اول تا آخر داستان هم هست و هم نیست. راچع به این شخصیت هم بفرمایید؟ البته استنباط من این است که شما می‌خواستید جایگاه یک هنرمند و یا خنثی بودن یک هنرمند را در یک جامعه پر از فزیب نیز به نوعی نشان بدهید.

ضرابی: ببینید این توی متن اصلی هم هست و حضورش در دیالوگ‌ها پر رنگ‌تر هم هست. ما او را یک کم در حاشیه بردیم که یک کمی هم رمز و راز در کار اضافه کرده باشیم و به همین خاطر گفتن آن دیالوگ‌ها ضربه نهایی را از بین می‌برد. ما در نمایش یک کور می‌بینیم که به همه چیز آگاه هست. هم هوش خوبی داره هم چشم خوبی دارد و هم می‌شنود. در واقع سمبل هنرمندی هست که خودش را زده به خواب ولی به همه ماجراها آگاه هست. در واقع سمبل آگاهی هست و در همچین جامعه‌ای خودش را زده به خواب. و وقتی هم اعتراف می‌کند به دیدن، مثبت به قضیه نگاه نمی‌کند. یعنی آدمی که مورد ظلم واقع شده طرف حق را نمی‌گیرد.

خانم خطیبی شما به عنوان نقش الگا که با پرسوناژهای مختلفی رو به رو هستند و هر کدوم با شما برخورد خاصی دارند مثلا یکی عاشق شما می‌شود و ... در رابطه با نقش‌تان به ما بگویید و اینکه چطور به نقش رسیدید و همکاری با آقای ضرابی چطور بود؟

خطیبی: اولا بگم که نقش از خود من خیلی فاصله داره و آقای ضرابی کمکی که به من کردند این بود که از همان ابتدا پیشنهاد خوبی که دادند این بود که از بیرون نقش به درون حرکت کنم. که برای من عجیب بود چون من معمولا این مسیر رو بر عکس می‌روم و در مورد شخصیت کنکاش می‌کنم و بالا پایین‌اش می‌کنم و از درون به بیرون نقش می‌رسم. ولی این بار برعکس شد و خیلی هم تجربه خوبی بود. ضمن اینکه این شیوه برایم تازگی داشت. نکته دیگر اینکه برای این نقش از خاطرات کافه چی‌های خانم خیلی استفاده کردم که خیلی هم خانم‌های محترمی هستند و با دیدن آدم‌های دیگر و خاطراتشان از بیرون به درون نقش رفتم.

یکی از چیزهایی که من احساس کردم در حینی که خیلی رنج کشیده هست شخصیت الگل خیلی هم خوب ظاهرش رو حفظ کرده.اگر بخواهید یکی یا چندتا از المانهای مهم این شخصیت رو بگید که براتون جذاب بود و یا روی آن‌ها فکر کردید و یا مانور دادید چی بود؟چون اگر از نگاه شخصی که عاشقشه نگاه کنیم مظهر یک زن خوب و تلاشگر هست و از منظر اون دوستش الگا یک کاسبکار هست.در واقع این زن کی هست که نگاهای مختلفی بهش می‌شود؟ و در موردش قضاوت می‌کنند ولی الگا جدای از این قضاوت‌ها یک واقعیتی دارد. در مورد آن واقعیت بگویید؟ واقعا او معصوم است ؟ ریاکار است؟ دنبال راه فرار است؟

خطیبی: به نظرم به معنای حقیقی کلمه یک آدم است. آدمی که بر حسب شغلی که داره باید برخی از مسائل را حفظ کنه مثل ظاهرش . هر آدمی توی اون کافه پا می گذارد و نه روز دارد و نه شب و باید کافه را اداره کند که اداره کردن آن کافه یک سری ویژگی‌ها بهش می‌دهد باید مشتری‌ها را حفظ کند و باید کاری کند که کلاه سرش نرود.

منبع : هنرآنلاین
[color][size][font]

[/font][/size][/color]
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  احتمال بازگشت ویلسون فیسک به دنیای سینمایی مارول در سریال Hawkeye
  تصاویر تازه The Batman احتمالاً زمان وقوع حوادث فیلم را فاش می‌کند
  دبیر دومین جشنواره تئاتر «سردار آسمانی» منصوب شد
  بازگشت فخیم‌زاده به قاب تلویزیون با «کاراگاهان جوان»
  مراحل تولید سریال The Falcon and the Winter Soldier از سرگرفته شد؛ تایید بازگشت باترو
  بازگشت نو کمبل در فیلم Scream 5 تایید شد؛ اعلام بازگشت و حضور بازیگران جدید بیشتر
  اعلام روزهای تعطیلی تئاتر در ایام محرم
  برنامه تعطیلی تئاتر در ایام محرم اعلام شد
  بازگشت حمید لولایی به تلویزیون با «بچه محل»
  پرفروش‌ترین تئاتر تاریخ پس از سه دهه متوقف شد!

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان