دلگیر نشو خدا
حق با شیطان بود
آدم هایت ارزش پرستیدن ندارند
.
.
.
.
چه کنم؟
جاده میرود نه من
من تا قیامت میمانم
.
.
.
.
خدا را چه دیدی
شاید رفتنت با برگشتی عاشقانه تر باشد
نمیدانم؟ دعا کنم زودتر بیایی یا بمانی و عاشقانه برگردی
.
.
.
.
ای بغض فروخفته مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظی اش را بفشارم
.
.
.
.
میان جاده بی تو خوب می فهمم
نوشته های غم انگیز کامیونها را
.
.
.
.
چرا می گویند ها نشانه جمع است ؟
اما وقتی با تن جمع ببندی
تنهاخودت می مانی و خودت
.
.
.
.
پروانه احساسم در دامی افتاده است که عنکبوت آن اسیر است
نه میتواند پرواز کند و نه بمیرد
.
.
.
.
چند روزیست که حالم دیدنیست
حالم ازاینو ان پرسیدنیست
عشق می ورزم عذابم میدهند
آب میخواهم سرابم میدهند
.
.
.
.
عاشقانه سلام کن و بعد برای همیشه برو
دلگیر نخواهم شد
دیگر به دیدارهای ناگهانی
دوست داشتنهای موقتی
و رفتنهای بی خداحافظی
عادت کرده ام
.
.
.
.
همیشه آنکه می رود؛
کمی از ما را با خود می برد
.
.
.
.
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺁﻣﺪﻡ ﺧﻄﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﻢ
ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ
ﯾﺎﺩﺕ ﺭﺍ
ﺍﺳﻤﺖ ﺭﺍ
ﺍﻣﺎ
ﻓﻘﻂ ﻗﻠﺒﻢ ﭘﺮ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
.
.
.
.
صداى چه کسى گوش هایت را پر کرده بود که
وقت رفتن فریادها و صداى شکستنم را نشنیدى
.
.
.
.
ﻣﺎ ﮐﻪ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻴﻢ ﻭﻟﻲ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﮐﻨﻴﻢ ﮐﻪ ﻟﺬﺗﻲ ﮐﻪ
ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﺻﺎﻝ ﻧﻴﺴﺖ. ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻕ ﺷﻮﻕ ﻭﺻﺎﻝ
ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻭﺻﺎﻝ ﺑﻴﻢ ﻓﺮﺍﻕ
.
.
.
.
دیگر برای که بنویسم؟
او
رفته
است
.
.
.
.
دیگر خونی برایش نمانده بود
پسری که عاشق پرستار پایگاه اهدای خون شده بود
.
.
.
.
تنهایی ام
فقط ادعا دارد
با اینهمه بزرگی اش..
جای خالی ات را..
پر نمی کند
حق با شیطان بود
آدم هایت ارزش پرستیدن ندارند
.
.
.
.
چه کنم؟
جاده میرود نه من
من تا قیامت میمانم
.
.
.
.
خدا را چه دیدی
شاید رفتنت با برگشتی عاشقانه تر باشد
نمیدانم؟ دعا کنم زودتر بیایی یا بمانی و عاشقانه برگردی
.
.
.
.
ای بغض فروخفته مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظی اش را بفشارم
.
.
.
.
میان جاده بی تو خوب می فهمم
نوشته های غم انگیز کامیونها را
.
.
.
.
چرا می گویند ها نشانه جمع است ؟
اما وقتی با تن جمع ببندی
تنهاخودت می مانی و خودت
.
.
.
.
پروانه احساسم در دامی افتاده است که عنکبوت آن اسیر است
نه میتواند پرواز کند و نه بمیرد
.
.
.
.
چند روزیست که حالم دیدنیست
حالم ازاینو ان پرسیدنیست
عشق می ورزم عذابم میدهند
آب میخواهم سرابم میدهند
.
.
.
.
عاشقانه سلام کن و بعد برای همیشه برو
دلگیر نخواهم شد
دیگر به دیدارهای ناگهانی
دوست داشتنهای موقتی
و رفتنهای بی خداحافظی
عادت کرده ام
.
.
.
.
همیشه آنکه می رود؛
کمی از ما را با خود می برد
.
.
.
.
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺁﻣﺪﻡ ﺧﻄﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﻢ
ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ
ﯾﺎﺩﺕ ﺭﺍ
ﺍﺳﻤﺖ ﺭﺍ
ﺍﻣﺎ
ﻓﻘﻂ ﻗﻠﺒﻢ ﭘﺮ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
.
.
.
.
صداى چه کسى گوش هایت را پر کرده بود که
وقت رفتن فریادها و صداى شکستنم را نشنیدى
.
.
.
.
ﻣﺎ ﮐﻪ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻴﻢ ﻭﻟﻲ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﮐﻨﻴﻢ ﮐﻪ ﻟﺬﺗﻲ ﮐﻪ
ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﺻﺎﻝ ﻧﻴﺴﺖ. ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻕ ﺷﻮﻕ ﻭﺻﺎﻝ
ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻭﺻﺎﻝ ﺑﻴﻢ ﻓﺮﺍﻕ
.
.
.
.
دیگر برای که بنویسم؟
او
رفته
است
.
.
.
.
دیگر خونی برایش نمانده بود
پسری که عاشق پرستار پایگاه اهدای خون شده بود
.
.
.
.
تنهایی ام
فقط ادعا دارد
با اینهمه بزرگی اش..
جای خالی ات را..
پر نمی کند