گفتم بنویس معاشقه نوشت :ماه
گفتم :عین و شین و قافش کو؟
گفت :عشق حرف ندارد
.
.
.
.
نه چتری داشت
نه روز نامه ای
نه چمدانی
عاشقش شدم
از کجا میدانستم که مسافر است
.
.
.
.
اینقدر از تنهایی نترس تو تنهایی وارد این دنیا شدی
.
.
.
.
تو گر به دفتر من نکته وفا خواندی ٬ من از کتاب غمت مبحث جفا خواندم
.
.
.
.
دخیل می بندم نه اینکه گره بگشایی می بندم که رهایم نکنی
.
.
.
.
سرت گرم است مزاحمت نمى شوم اما بدان حرارت سرگرمى هایت مرا مى سوزاند
.
.
.
.
هرگز فالگیر نبودم فقط خواستم دستانت را بگیرم
.
.
.
.
اگرعاشق نشدم به این خاطر بود که پیله ات خاصیت پروانه کردن رانداشت
.
.
.
.
کمترین ارزویم این است :هرگز باچشمان مهربانت نامهربانی روزگار را نبینی
.
.
.
.
دلم خواب اصحاب کهف میخواهد در آغوشت
.
.
.
.
سر گرمی که زیاده
آدم باید دلگرمی داشته باشه
.
.
.
.
همه ی خودم را مال تو کرده ام
چقدر دنیای تو بزرگ است
هنوز از تنهایی میگویی
چقدر کم هستم
.
.
.
.
هوای پاک افلاک تو دارم
ز مستی پیچش تاک تو دارم
شوم همزاد با نیلوفر آب
گیاهم ریشه در خاک تو دارم
.
.
.
.
هیچ لغت نامه ای نمی تواند معنی کند
معنایی که تو تنها با بودنت به زندگی ام می دهی را
بی تو من نفس میکشم در حالی که مرده ام
باور کن