امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نُقطــه چیــن !!

#1
وقتی بی کس و تنها باشی..

نه زمان میشناسی نه مکان..

روی کاناپه خوابم برده بود...

هوا تاریک بود..

صدای ماشین و مردم توی کوچه خیابون به گوشم میرسید..

پس میشه حدس زد اول شبه...

تلویزیون روشن بود..

سیگار و قهوه ی سرد روی میز بود..

صحنه ی خیلی خیلی تکراری بود..

بلند شدم و رفتم طرف اتاق تا آماده بشم برم بیرون از خونه..

تو خونه های این شهر لعنتی نمیشه تنها نشست..

لباسمو پوشیدم و رژ لبمو برداشتم که بزنم..

لبم ترک ترک و پوست پوست شده بود

با دستم لمسش کردم..

چقدر زبر و خشنه...

چه بی توجه بودم نسبت به خودم...

چقدر عوض شدم..

موهام بلند و بهم ریخته است..

شونه رو برداشتم که شونه کنم اما دردم میگرفت..

سه قسمتش کردم موهامو که ببافم..

بهترین راه برای مرتب کردنش همین بود فعلا...

موهامو وقتی میبافتم بهم میگفت بهت میاد...

دستاشو میذاشت زیر چونه اش و بهم خیره میشد...

منم با یه لبخند پاسخگوی نگاهش بودم...

بره گم شه !

هرچی بدبختی دارم زیر سر اون آشغاله !

حماقت..

حماقت..

تقصیر اون نیستا...

من احمق بودم !

بغض و اشکم امون نداد...

چهره اش و خنده هاش میومد جلوی چشمم

ازش متنفرم !!!!

قیچی رو برداشتم و تیکه تیکه موهامو قیچی کردم..

موهامم منو یاد اون مینداخت...

نمیخواستم باشن...

........

رفتم یه دوش گرفتم و

خودمو تو آینه نگاه کردم..

حالا شد ! همینه !

آماده رفتن شدم...

نگاه ها از سنگینی هم سنگین تر شده بود..

اما اصلا برام مهم نبود..

یه پاکت سیگار گرفتم و رفتم طرف بام..

دخترا و پسرا جمع بودن...

امشب میخواستم به هیچی فکر نکنم...

سیگار رو کشیدم و به تهی فکر میکردم...

ناموفق بود..

باز میاد تو فکرم ... شروع میکنم ب راه رفتن...

گوشیو در میارم...

گندت بزنن !!

نُقطــه چیــن !! 1


حالا دیگر

نه از حادثه خبری هست

و نه از اعجاز آن چشم های آشنا

از دلتنگی ها هم که بگذریم

تنهایی

تنها اتفاق این روزهای من است..


نُقطــه چیــن !! 1


11ماه گذشت ...

بعضیا دلشون شکست ...

بعضیا دل شکوندن ...

خیلیا عاشق شدن و خیلیا تنها ..

خیلیا از بینمون رفتن ...

خیلیا بینمون اومدن ...

گریه کردیم و خندیدیم ...

زندگی بر خلاف آرزوهامون گذشت..

.29 روز مونده از همه ى اون خاطره ها!..

" آرزو دارم نوروزى كه پيش رو دارید

آغاز روزهايى باشه كه آرزوشو دارین.....


نُقطــه چیــن !! 1

دلم تنگ است !
مثل لباس سال‌ های دبستانم
مثلِ سال‌های مأموریت‌های طولانیِ پدر که نمی‌ فهمیدم وقتی می‌گویند کسی دور است ،
یعنی چقدر دور است . . .


نُقطــه چیــن !! 1



لباس هایم که تنگ می شد می بخشیدم !
دل تنگم را حالا ، چه کسی می خواهد ؟!
می خـواهـی . . . ؟!

نُقطــه چیــن !! 1نُقطــه چیــن !! 1نُقطــه چیــن !! 1

ببینمت . . .
گونه هایت خیس اسـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چه بود ؟
هان !
باران . . .
باز با باران ، قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنـد . . .


نُقطــه چیــن !! 1

بــه بـــعضيـا بـاس گــفـت : بيخيال بابا ما کــي بـــاشيـم كه به اندازه شما لاشـي باشيم....
پاسخ
 سپاس شده توسط sara جووووون ، pink lady ، ᴄʜᴀʀɪsᴍᴀ
آگهی
#2
عااااااااالییییییییییییی حرف ندارهHeart
ﺑﺮﻓﻢ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﭼــــﻨﺘﺎ " ﺁﺩﻡ" ﺑﺴﺎﺯﻳﻢ ....!!!Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان