امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اما بونوئل با نازارین همدردی می کند.

#1
نازارین کشیشی ست خودساخته و پرهیزکار که همه ی جوانب دین مسیحیت را رعایت می کند. او درب خانه اش را به روی همگان باز می گذارد و زمانی که خانه اش را خالی و بدون وسایل می بیند برای یافتن دزد به پلیس شکایت نمی کند، زیرا معتقد است همه چیز از آن خداست. او ساده زندگی می کند و با زندگی عملی خود به نوعی الگوی مسیحیت ناب است.
به دلیل اینکه به زن فاسدی کمک می کند، از جانب اسقف اعظم خلع لباس می شود. او دیگر کشیش نیست و از من اجتماعی اش جدا می شود. کمک کردن او به یک انسان، ساده زیستی و اعمال صادقانه اش، نازارین را به عنوان مسیحیت خالص معرفی می کند که از سوی نهاد مسیحیت (سازمان و کلیسای جامعی که در طول زمان تحول یافته و در بستر جامعه ی مدرن معنایی تازه پیدا کرده است) محکوم می شود و این نشان دهنده ی وضعیت ایمان و اعتقاد راستین در جامعه ی کنونی ست.
“: اگر خلع لباسم کنید، کاری را می کنم که همیشه دوست داشتم….
به صحرا می روم.
جایی که فکر می کنم به خدا نزدیک ترم.”

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اما بونوئل با نازارین همدردی می کند. 1

گو اینکه کشیش سال ها منتظر چنین فرصتی بوده است. فرصتی ناخواسته که به آرزوی دور و دست نیافتنی تبدیل شده بود. همچنین پیامی می دهد که برای نزدیکی به خدا باید به صحرا رفت (گرچه او در مسیر رفتن به صحرا به درون خود می رود و زائر خود می شود). نه اینکه لزوما کشیشی بود در جامعه ی خرافی زده ای که صرفا کشیشی را درمان گر بیماری های صعب العلاجی چون طاعون و صرع و وبا می دانند.
او برای تامین زندگی ساده اش سفری اگزیستانسیالیستی را آغاز می کند و در نهایت به خود می رسد و از خودهای ظاهری که جامعه برایش نام گذاری کرده بود، جدا می شود.
در این سفر با کارگرها همراه می شود که او را با خشونت از خودشان دور می کنند. زمانیکه یکی از کارگرها از پشت به او سنگ پرتاپ می کند، او حتی برنمی گردد و به معنای احترام و سپاسگذاری، کلاه از سر درمی آورد.
در ادامه ی مسیر به فضای مذهبی و خرافی روستا می رسد و دو زن به مثابه ی دو مرید او را در مسیرش همراهی می کنند. نازارین برای آن ها از فلسفه ی زندگی و عشق و عدالت و جوانمردی و رنج و مرگ حرف می زند.
این دو زن به مثابه ی نماینده ی دو گروه از دینداران محسوب می شوند. یکی از آن ها که بسیار خود را شیفته ی دین و مذهب نشان می دهد، در پایان فیلم با مرد دیگری می رود. او دو بار در طول فیلم، سر بر شانه های نازارین و مرد دیگر می گذارد. او نشان می دهد که صرفا به شانه های یک مرد و در مقیاس وسیع تر به شرایطی برای زندگی کردن معمولی نیاز دارد. به آسایشی برای ادامه ی زندگی. و دین نیز ابزاری ست صرفا برای دنیا و زندگی دنیوی و ادامه دادن آن.
به نوعی اشاره به رفتارهای ریاکارانه ی شیفتگان دین که در بسیاری از مریدان و دینداران کوته بین یافت می شود. اما زن دیگر که همه او را زنی دیوانه و بدکاره می خوانند تا پایان مسیر پا به پای نازارین می رود.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اما بونوئل با نازارین همدردی می کند. 1

در زندان، جنایتکاری به او می گوید: من بدم و تو خوبی اما هیچ کدوممون به هیچ دردی نمی خوریم.
گرچه بونوئل بار دیگر به مذهب دهن کجی می کند اما این بار نه با لحن سورئالیستی طعنه و کنایه ی خود، بلکه با لحنی همدلانه و با ملموس کردن سختی های یک مومن مسیحی واقعی. او در این فیلم بر مذهب تحول یافته و توام با خرافات مردم طعنه می زند و بیان این جمله از زبان این جنایت کار نشان می دهد، خوبی نازارین در ساختار اجتماعی جامعه ای که در آن زندگی می کند، تغییری ایجاد نمی کند.
بونوئل در اینجا به ساختار از پیش تعیین شده ی جامعه که توسط آریستوکراسی شکل گرفته، نیز دهن کجی می کند و نشان می دهد هیچ چیزی حتی درستکاری و مسیح وارگی نیز نمی تواند در آن خللی ایجاد کند، چنانکه در فرشته ی مرگ به پوسیدگی درونیِ این ساختارها در جامعه اشاره می کند.
این فیلم در سال ۱۹۵۹، نخل طلای کن را به دست آورد.
منبع: یادداشت سینمایی راضیه مهدی زاده، نمایه در نشریه ی تخصصی تحلیلی آفتاب
.La mort est le remède
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان