امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستانی به نام به دنبال گرگ

#1
هيچ كس گرگ را دوست نداشت. هيچ كس او را دوست نداشت. همه او را بچه گرگ مي ناميدند. همه از ابتدا وقتي او را در عكسي كنار يك گرگ ديدند متهمش كردند به درنده بودن. همه او را كه مي ديدند زير لب مي غريدند و آرام از او دور مي شدند. هيچ كس از دلش براي او حرف نمي زد. همه او را تهی از احساس مي ديدند و رحم و ملاطفتشان را از او دریغ می کردند. بچه هايشان را از نزديك شدن به او ترسانده بودند. فقط براي وقتي كه احتمال حمله گرگ ها نزديك بود و نياز به دفاع داشتند از او كمك مي خواستند. همه او را سپر بلاي خود كرده بودند و مي گفتند با يك گرگ فقط گرگ مي تواند دربيفتد. يك شب سرد زمستاني كه او را هيچ كس پناه نداده بود سوسوي فانوسي بر او تابيد. دختري آرام به او نزديك شد. مدتي درنگ كرد. در عمق چشمان خسته و بي رمق گرگ چيزي خواند. او را با خود برد. حالا گرگ ها هر روز حمله مي كنند و همه سرگردان در بيابان ها به دنبال او مي گردند.
داستانی به نام به دنبال گرگ 1
پاسخ
آگهی
#2
مرسیHeart
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  مادر....داستانی بسیار غم انگیز!!!!
  لطفا یه لحضه خانوما بیان تو بعدش برن دنبال عشق بگردن
  دختر 19 ساله چینی دربدر به دنبال شوهر می گردد!
Star داستانی جالب و پندآموز از وصیت های یک پدر به پسرش ....
Rainbow داستانی زیبا و...............4
Rainbow داستانی زیبا و .........................3
Rainbow داستانی زیبا و .........................2
Rainbow داستانی زیبا و .........................2
  داستانی که خودم نوشتم (فصل دو)
  داستانی که خودم نوشتم (فصل یک)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: