28-10-2013، 19:23
خدایا ! فقط خودت میدونی چی به من گذشت . کی شد ما کوچولوهای بی زبونه بغل کنن ؟.
همیشه تا گریه می کردیم یه شیشه شیر میذاشتن توو دهنمون . نمیدونم چی توش می ریختن
که بلافاصله خواب میومد سراغمون . هیچوقت صدای لالائی به گوشمون نخورد .در حسرت
آغوش گرم " مادر " و نوازش او موندیم . گاهی بعضی از اطفال که از روی ناچاری و فقر
پدر و مادراشون اونارو به اینجا سپرده بودن و به دیدن بچه هاشون میومدن و اونارو در آغوش
می گرفتن ماها با حسرت به اونا نگاه می کردیم.
خدایا ! می دونم که دردو رنج مارو شاهد بودی و اگه بدت نیاد کاری هم واسمون نمی کردی .
هچوقت نشد کسی حتی " گربه شیر خوارگاه " هم منو ببوسه . فقط رو تختی که از هر سو با
میله های باریک فلزی پوشیده شده بود دنیا رو می دیدیم. گاهی صدای موزیکی به گوش می رسید
که برامون کاملآ بی معنی بود.
خدایا ! من نمی دونم پدر و مادرم چطور دلشون اومد منو با اون وضعیت کنار خیابون رها کردن ؟
گناهم چی بود ؟ در ابتدای تولدم از من سیر شدن. "محبت مادری " کجا رفت .؟ خدایا چطوری
" بهشت "و زیر پای " مادر " قرار دادی ؟ در زیر پای چنین مادرانی باید "چاهی از آتش مذاب "
قرار می دادی.
بارها خودمو که کثیف می کردم – ساعتها در همان وضعیت می موندم و گریه می کردم ولی
کمتر به ماها توجه می شد. اون اطفالی که زیباتر بودن –زیادتر از ماها که قدری سبزه و لاغر
بودیم – مورد توجه قرار می گرفتن ."خوشگلی" هم اینجا خریدار داشت. چرا ؟
چون به خانواده هایی که وضع مالی خوبی داشتن و تقاضای " فرزند خواندگی " می نمودن و
پول خوبی هم خرج می کردن – این " اطفال زیبا " واگذار می شد.
امثال منو کمتر کسی به سراغمون میومد. چاره ای نبود . هر چند اطفال شیر خوار به کسی
واگذار نمی شد.
خدایا ! خودت شاهد بودی که ما هیچوقت نشد کسی باهمون " حرف " بزنه . همه ما عین
"کر و لالا" به همدیگه نگاه می کردیم. سر در نمی آوردیم " جریان " چیه. چرا همه مونه اینجا جمع کردن.
خدایا ! وقتی یاد اون روزای تلخ می افتم با خودم میگم : " الان در شیر خوارگاه ها چه خبره ؟ "
بچه ها بخصوص شیر خوار چکار دارن می کنن ؟ و ... هزاران سئوال بی جواب ؟ "
همین " پدررو مادرای بی عاطفه " بعد چند سال که تفریح و خوشگذرونی هاشون تمام شد و به
پایان خط رسیدن در " روزنومه و اینو اونور " " آگهی پشت آگهی " میدن که دنبال " فرزندشون "
می گردن .
همین مردم ساده هم بهشون دلسوزی میکنن و کمکشون می کنن. رسانه ها براشون فیلمو
سریال می سازند .
" مرده شور " قیافه اینجور اولیائی رو ببره که تازه بعد بیس سال " آدم " شدن .
من و امثال من چه گناهی داشتیم ؟
در کدوم " دادگاه خانواده ای " میتونیم این " پدرو مادرای بی عاطفه " رو به دست عدالت
بسپرییم ؟
همیشه تا گریه می کردیم یه شیشه شیر میذاشتن توو دهنمون . نمیدونم چی توش می ریختن
که بلافاصله خواب میومد سراغمون . هیچوقت صدای لالائی به گوشمون نخورد .در حسرت
آغوش گرم " مادر " و نوازش او موندیم . گاهی بعضی از اطفال که از روی ناچاری و فقر
پدر و مادراشون اونارو به اینجا سپرده بودن و به دیدن بچه هاشون میومدن و اونارو در آغوش
می گرفتن ماها با حسرت به اونا نگاه می کردیم.
خدایا ! می دونم که دردو رنج مارو شاهد بودی و اگه بدت نیاد کاری هم واسمون نمی کردی .
هچوقت نشد کسی حتی " گربه شیر خوارگاه " هم منو ببوسه . فقط رو تختی که از هر سو با
میله های باریک فلزی پوشیده شده بود دنیا رو می دیدیم. گاهی صدای موزیکی به گوش می رسید
که برامون کاملآ بی معنی بود.
خدایا ! من نمی دونم پدر و مادرم چطور دلشون اومد منو با اون وضعیت کنار خیابون رها کردن ؟
گناهم چی بود ؟ در ابتدای تولدم از من سیر شدن. "محبت مادری " کجا رفت .؟ خدایا چطوری
" بهشت "و زیر پای " مادر " قرار دادی ؟ در زیر پای چنین مادرانی باید "چاهی از آتش مذاب "
قرار می دادی.
بارها خودمو که کثیف می کردم – ساعتها در همان وضعیت می موندم و گریه می کردم ولی
کمتر به ماها توجه می شد. اون اطفالی که زیباتر بودن –زیادتر از ماها که قدری سبزه و لاغر
بودیم – مورد توجه قرار می گرفتن ."خوشگلی" هم اینجا خریدار داشت. چرا ؟
چون به خانواده هایی که وضع مالی خوبی داشتن و تقاضای " فرزند خواندگی " می نمودن و
پول خوبی هم خرج می کردن – این " اطفال زیبا " واگذار می شد.
امثال منو کمتر کسی به سراغمون میومد. چاره ای نبود . هر چند اطفال شیر خوار به کسی
واگذار نمی شد.
خدایا ! خودت شاهد بودی که ما هیچوقت نشد کسی باهمون " حرف " بزنه . همه ما عین
"کر و لالا" به همدیگه نگاه می کردیم. سر در نمی آوردیم " جریان " چیه. چرا همه مونه اینجا جمع کردن.
خدایا ! وقتی یاد اون روزای تلخ می افتم با خودم میگم : " الان در شیر خوارگاه ها چه خبره ؟ "
بچه ها بخصوص شیر خوار چکار دارن می کنن ؟ و ... هزاران سئوال بی جواب ؟ "
همین " پدررو مادرای بی عاطفه " بعد چند سال که تفریح و خوشگذرونی هاشون تمام شد و به
پایان خط رسیدن در " روزنومه و اینو اونور " " آگهی پشت آگهی " میدن که دنبال " فرزندشون "
می گردن .
همین مردم ساده هم بهشون دلسوزی میکنن و کمکشون می کنن. رسانه ها براشون فیلمو
سریال می سازند .
" مرده شور " قیافه اینجور اولیائی رو ببره که تازه بعد بیس سال " آدم " شدن .
من و امثال من چه گناهی داشتیم ؟
در کدوم " دادگاه خانواده ای " میتونیم این " پدرو مادرای بی عاطفه " رو به دست عدالت
بسپرییم ؟