امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هه(6)

#1
سلام به برو بچه های باحال و گل انجمن!:

ممنون بابت نظراتی که بابت سری داستان های هه میزارید.......

عاشق همتونم:Heart

خوب و اینک بریم سراغ داستان امروز!Shy


تو هه 5 گفتم که امروز امتحان خودباوری داریمConfused

بله دیگه امروزواسه اولین بار در عمرم ساعت 5.45 بیدار شدمHuh

جدیدا یه اتفاقی تو خونمون افتاده Dodgy
هر شب مامانم ساعت 2 شب با صدای آلارم گوشی از خواب میپره و میگه نسترن پاشو برو مدرسه!(آقا نه خواهر497 در این صحنه بیدار میشه و نه باباهه2chw و من مجبورم تخت گرم رو ول کنم و برم آلارم گوشیشو که یه آهنگ فوق العاده بد گوشه (صداش رو مخه) قطع کنم به خدا امشب اگه زنگ بزنه خودمو خفه میکنم به جای اون آلارم لعنتی!) aah
و منم بیدار میکنه بعد اونوقت منم که خوابم سبکه و زود گذر در نتیجه تا میام بخوابم ساعت 6 میشه و باید برم واسه رفتن به مدرسه حاضر بشم:rum:

دیشب هم همین قضیه تکرار شد و من تا آلارم و قطع کردم و اومدم بکپم ساعت 5.45 شد2mo5
و امروز باید تا 6.30 به مدرسه میرسیدم

مامانم هم باید امروز دانش آموزاش رو به اردو میبرد!(خداشانس بده ما که تا خواستیم به اردو بریم یه بلایه آسمانی رو سرمون نازل شد دیگه فقط رویای من شده هرشب رفتن به اردو (every night in my dreams I see you I fell you…………))
خواهرم هم که امروز هرچی صداش میزدم که پاشو لامصب vahidrkمن امروز خودباوری دارم با صدای بابام که بهش میگفت نمیخواد امروز تو مدرسه بری تو هم با مامانت برو اردو مثه یه بز چنان جهیدنی کردelec که من یه مین به خلقت این شک کردم:297: خدایی چقدر بده آدم اینقدر تابلو باشه!:229:
آخه دختر خوب تو که اینقدر زود بلند میشی، میمیری وقتی من میام تا بلندت کنم همون اول پاشی تا من سر صبحی صدامو به حالت نره خر در نیارم!:159::159:

آقا با اعصبانیت ناشی از دادزدن سر نرگس(خواهرم) که فوق العاده بیخیال بود !p317p317

حاضر شدم مامانم که اعصبانیت منو دید گفت : میخوای تو هم نری و بیای اردو :492Sadههههههه فکر کرده من بچه ام و میگم آره ،نخیر من که میدونم من که شانس ندارم حالا بیامو بگم آره شما باز نصیحت کردن رو شروع میکنید نخیر ایندفعه دیگه نمیگم آره!):p325::p325:

-نه مرسی من امروزامتحان خودباوری دارم :Confuseds32:Confuseds32

.........................................................................
به مدرسه رسیدم ساعت 6.15 بود
آخ جون ایندفعه زود رسیدم
(دیدی وجدان جون بالاخره زود رسیدم!14k
با توام؟Huh
چه مرگت شده چرا ساکتی!؟Huh
اوی با تو ام ها ؟؟؟Confused
تقققققققققققققققققققققققvahidrk
وجدان:آخ چته وحشی؟ConfusedAngry
من: 2ساعت دارم با تو حرف میزنم ها!Huh
وجدان:اه از کی تا حالا با من حرف میزنی؟Huh
من:از همین حالا!Sleepy
وجدان:تو که گفته بودی من باید خفه شم(هه5)!Confused
من:خوب آره!Big Grin
وجدان:پس چی میگی؟Confused
من:خوب حالا بیا با هم حرف بزنیمBig Grin
وجدان:نمیخوامAngry
من:ببخشید دیگه عزیزمConfusedConfusedHeart
وجدان:نمیخوامSad
تقققققققققvahidrk
وجدان:آخ باشه بابا بخشیدم چرا حالا میزنی:bighug:
من:هههههههههههههههpill)

وارد کلاس شدم هیچکس نبود جز منو و فاطی و سپیده یکم راجب گرون شدم مانتو ها و خرید عید حرف زدیمfly2
................................................................................​..........
شکوفه اومد امروز یکم دماغ بود اااااااا ببخشید دمق بود خخخخخخخخ:kar:
به خاطر داستان هه 5 بیچاره تا صبح نخوابیده بودSadSad (قابل توجه اهورا خان!)
(هههههههههه بمیرم براش الهی)
قربونت بشم من این چیزا ارزش نداره عزیزمRolleyes
پسرا هیچکدوم ارزش ندارن:
نصیحت های من به شکوفه نازهHeartBlush
(در ضمن جناب اهورا و دیگر دوستانی که هه(5) رو خوندن باید بگم راجب اون قسمتی که در رابطه با عاشق شدن شکوفه بود کاملا تخیلی نوشته شده بود پس لطفا جوگیر نشید متشکرمBig Grin)

سیمین اومد و امتحان خودباوری هم برگذار شدAngry
هیچکس نخونده بود البته به گفته خودشون(کلا همه ی کلاس دروغ گوین این رو تازه فهمیدم!Angel)
نشستیم امتحان دادیم زنگ دین و زندگی که رفت و زنگ مشاوره هم نشستیم خیلی ها داده بودن و من زیست و شیمی رو خوب دادم ریاضی هم بدک نبود ولی امان از دست فیزیک (امان امان امان نننننننننننننننننننن!):N56:
آقا همشو از سوال اول تا سوال آخر چکی زدم
قابل توجه سیمین و شکوفه که از اول تا آخر منو مسخره کردن و گفتن بابا نسترن و نگاه خونده
چه جدی گرفتی تو :84::84::84:
واااااااااااا یه خودباوری ساده دیگه 1818
حالا نتایجش که بیاد باز من نفر آخر میشم و اونا میفهمن که من واقعا گند زدم خخخخخخخخخخخخ :306:

امتحان گندی که واسش هیچی نخونده بودیم رو دادم Sad
امروز سیمین یه عکس از تیم بارسلونا آورده بود5020 تا بچسبونه رو دسته صندلی به قول شکوفه ادزی و جزام گرفتش:tnp:
آخه صندلیش خیلی کثیفه!Big GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin
و سیمین همش بابت این صندلی جلو همه شرمگین و شرمساره!25r3025r3025r30
بهش تو زدن اون تیم مزخرف:hlp::hlp::hlp: (دوستان ناراحت نشین به خدا این نظر منه) کمک کردم
مشاورمون یکم راجب دوستیای خیابونی و روابط این مدلی حرف زد من و سیمین و شکوفه اصلا تو این بحث شرکت نکردیم چون خدایی واسه هیچکدوممون پیش نیومدهShy
به نظر ما آدم باید احمق باشه تو این سن با نهایی وکنکور بره سراغ این جور رابطه ها مگه نه!Big GrinBig Grin

این زنگم گذشت و ما کلی مسخره بازی در آوردیم و خندیدیم بچه های کلاس چنان جدی گرفته بودن این بحث رو که اگه بجاش فیزیک و ریاضی رو اینقدر جدی میگرفتنIdeaIdea کل کلاس رتبه برترای کنکور میشدن خخخخخخخخخخخخBig Grin
اجهاف داشت این بند!!!هههههههههههه
زنگ بعد تاریخ داشتیمConfused
مسا...... دبیرتاریخ درس 25 رو داد وکتاب رو تموم کرد
امروز بعد 6 ماه بنده فهمیدم که امسال باید بیداری اسلامی که یه کتاب تاریخ دیگه هست هم پاس کنیمcry2
خدایی بعد از شنیدن این خبر اگه سیمین و شکوفه حرفای خنده دار نمیزدن من باید خودمو به آی سی یو Big Grin
تحویل میدادم !(عجب خبر گندی تاریخ کم بود بیداری هم اومد روش آقا من نمیخوام بیدارشم میخوام خواب بمونم زوره!)

این زنگم گذشت البته با شعرایی که بهناز میخوند(خداییی شعراش خیلی خز و جواد بودن)Big GrinBig Grin
و با جمع کردن آت و آشغالایی که فاطی ریخته بود و خانوم مجبورش کرد همشو جمع کنه و بچه ها واسش آهنگ
دیری دیری دیری دیری دین دیری دین دیری دین123123
دیری دیری دیری دیری دین دیری دین دیری دین (پشت سر هم بخونید آهنگ آشغالیه!)
زنگ بعد با این امین ............. داشتیم:cool:
باز اومد و شروع کرد از اول تخته تا آخرش به نوشتنval
البته این دفعه برخلاف همیشه بزرگ مینوشت فک کنم دیگه فهمیده که نباید از تخته به جای دفتر مشقش استفاده کنهShy
سر کلاس یه نیم نگاهی هم به ما مینداخت :N56:
ما در اون لحضه............Confused5B:
البته بیشتر به شکوفه چون شکوفه امتحان ریاضی ترم رو 20 گرفت اونم خالص
بعد به سیمین
وبعد به من
هربار به من نگاه میکنه سعی میکنم بهش نگاه نکنمConfused
چون با دیدن ابرهای قالب گرفته و بینیش که سوراخاش اندازه دوتا چاس خندم میگیره!خخخخخخخخخ Big GrinBig Grin
(ناراحت نشید استاد میدونم حقیقت تلخه...........Wink.)

زنگ خورد و ما دوباره در انتظار اومدن خانواده هامون شدیم و سیمین هم در انتظار بی اعصاب موند:ngh::ngh:
فردا هم کوییز شیمی داریمcrying
زیست هم میپرسه
پیروز وموفق باشید
تا یه داستان دیگه بای بای*
هه(6) 1
 

خسته از زندان که نامش زندگیست
پس قشنگیهای دنیا مال کیست؟
Blush

پاسخ
 سپاس شده توسط bieber fan ، aliali321321321 ، sbinam ، فرهاد1370 ، armin2afm.... ، Δ.н.ο.υ.я.Δ ، ♥h@di$♥ ، mobina bieber
آگهی
#2
چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 من حالم خوب نیس crying تو نپرس
پاسخ
#3
خعلیییییییییییییی................عالییییییییییییییBig GrinTongueHeart

(05-03-2014، 14:56)ارش راد نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ینی چی ک چی شدDodgy
پاسخ
#4
مرسی خیلی خیلی جالب بودHeartHeartHeart
FALL DOWN SEVEN TIMES STAND UP EIGHT:301:
پاسخ
#5
هع:|
بندع کلا همش در کف داستانای (هه) هستم.
الکی بود؟!باشه-__-
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: