18-06-2014، 21:09

پر از اشکم ولی میخندم ،
بقول فروغ :
شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی . . .

دلتنگم،
برای روزهای کودکی که بهانه گریه ام،
داشتن یک عروسک بود ،
نه یک آدم . . .

ای کــــــاش . . .
کـــســـانـــی کــه دلـتــنـــگشـــان مـــــی شویـــم . . .
لیــــاقـــت ایـــن دلتنـــگی را داشــــته بــــاشنــــــد !

حضورم را بر صفحه دلت تیک بزن !
من حاضرم . . .
حتی تمام این روزهایی که تو غایبی . . . !

یکی دو سالیست ،
دستانم فقط
با استکان چای گرم میشود !

تنهایی یعنی این .. .
اگه تو روت خندیدم به خاطر این بود که
نخواستم تو روت بالا بیارم

اینو بفهم !
من همینم ، نه چشمان آبی دارم نه کفش پاشنه بلند ؛
کتانی میپوشم و روی چمن ها
غلت میزنم ، نگران پاک شدن رژ لبم نیستم ، خالصانه
همینم !مرا
اینگونه اگر
میخواهی ، بسم الله !!!

عزیزم حتے دیگر نمیخواهم آرزویت باشم…
آرزو میڪنم
“او”
آرزوے تو باشد
و
آرزوی او…
“دیگرے”…