09-08-2014، 14:50
چشمهایت حرف می زنند و لب هایت پلک
کدام را ببینم؟! کدام را ببوسم؟!
.
.
.
کار دیگری نداریم من و خورشید
برای دوست داشتنت
بیدار می شویم هرصبح!
.
.
.
این گل ها که می بینی
گل نیستند، “تویی”
تکثیر شده ایی!
.
.
.
بدهکار هیچکس نیستم
جز همین ماه، که “تو” را مدام به یادم می آورد!!
.
.
.
ای در دلـــــــم نشسته.
از “تو” کجا گریزم، کجـــــــــــا.؟!
.
.
.
“تو” در آسمــــــان هایی
اینجا روی زمین؛ تنها با تصویرت عشق بازی می کنند!!
.
.
.
خورشید را می مانی
درخشش ات همیشگی ست!
.
.
.
مانده ام از کدام سوی پنجره اتاقت، ماه را می توان!
.
.
.
هرصبح با صدای عطر “تو” بیدار می شوم
کوکِ ساعت بهانه است!
.
.
.
دیوانه ایی دیروز از یک ماهی انتظار پرواز داشت
شگفتا؛مثل این ست که از من بخواهند فراموشت کنم!!
.
.
.
خدا وقتی گونه هایت را می تراشید
لب هایت را می بافت
پاهایت را بنا می کرد
دستانش نمی لرزید؟!
.
.
.
کاش لبخند بودم
درست روی لبت
نقش می بستم!
.
.
.
“تو” با همه ی جهان فرق داری
و من عاشق همین حس تبعیضم!
.
.
.
ابر و باد و مه و خورشید و من و چرخ و فلک
آه خوبم نفس چند نفر دست “تو” است؟!
.
.
.
قهر که می کنی، لبخند نزن
چای تلخ را در فنجان می ریزند نه در قندان!
.
.
.
بحث سر گرما بود
گفتی مرا ببوس
مقابل “لب هایت”
شرمگین شد “ونوس”
.
.
.
مرد و زن ندارد
به نقطه ی ما شدن که رسیدی
شور انگیز ترین باش برای عاشقانه هایت
میان مردمان شهر فریاد زن “دوستت دارم”
و اگر کسی چشم غره ایی رفت
تنها دعایش کن تا عاشق شود،همین!!
کدام را ببینم؟! کدام را ببوسم؟!
.
.
.
کار دیگری نداریم من و خورشید
برای دوست داشتنت
بیدار می شویم هرصبح!
.
.
.
این گل ها که می بینی
گل نیستند، “تویی”
تکثیر شده ایی!
.
.
.
بدهکار هیچکس نیستم
جز همین ماه، که “تو” را مدام به یادم می آورد!!
.
.
.
ای در دلـــــــم نشسته.
از “تو” کجا گریزم، کجـــــــــــا.؟!
.
.
.
“تو” در آسمــــــان هایی
اینجا روی زمین؛ تنها با تصویرت عشق بازی می کنند!!
.
.
.
خورشید را می مانی
درخشش ات همیشگی ست!
.
.
.
مانده ام از کدام سوی پنجره اتاقت، ماه را می توان!
.
.
.
هرصبح با صدای عطر “تو” بیدار می شوم
کوکِ ساعت بهانه است!
.
.
.
دیوانه ایی دیروز از یک ماهی انتظار پرواز داشت
شگفتا؛مثل این ست که از من بخواهند فراموشت کنم!!
.
.
.
خدا وقتی گونه هایت را می تراشید
لب هایت را می بافت
پاهایت را بنا می کرد
دستانش نمی لرزید؟!
.
.
.
کاش لبخند بودم
درست روی لبت
نقش می بستم!
.
.
.
“تو” با همه ی جهان فرق داری
و من عاشق همین حس تبعیضم!
.
.
.
ابر و باد و مه و خورشید و من و چرخ و فلک
آه خوبم نفس چند نفر دست “تو” است؟!
.
.
.
قهر که می کنی، لبخند نزن
چای تلخ را در فنجان می ریزند نه در قندان!
.
.
.
بحث سر گرما بود
گفتی مرا ببوس
مقابل “لب هایت”
شرمگین شد “ونوس”
.
.
.
مرد و زن ندارد
به نقطه ی ما شدن که رسیدی
شور انگیز ترین باش برای عاشقانه هایت
میان مردمان شهر فریاد زن “دوستت دارم”
و اگر کسی چشم غره ایی رفت
تنها دعایش کن تا عاشق شود،همین!!