21-10-2013، 19:00
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-10-2013، 18:07، توسط aCrimoniouSs.)
لمس کن کلماتي را که برايت مي نويسم
تا بخواني و بفهمي چقدر جايت خاليست
تا بداني نبودنت آزارم مي دهد
لمس کن نوشته هايي را که لمس ناشدنيست
که از قلبم بر قلم و کاغذ مي چکد
لمس کن گونه هايم را که خيس اشک است و پر شيار
لمس کن لحظه هايم را تويي که مي داني من چگونه عاشقت هستم
لمس کن اين با تو نبودن ها را
لمس کن
هميشه عاشقت ميمانم
دوستت دارم اي بهترين بهانه ام

من از عشق گفتم
تو مدل ماشينم را پرسيدي
من از محبت گفتم
تو محل زندگيم را پرسيدي
من از دوست داشتن گفتم
تو وضعيت حسابِ بانکيم را جويا شدي
من از ارزش ها گفتم،ارزش هايي که قيمت ندارند،امّا تو
تو قيمت ارزش ها را با اهن و کاغذ برابر کردي . . .

درد تنهايي کشيدن
مثلِ کشيدنِ خطهايِ رنگي روي کاغذِ سفيد
شاهکاري ميسازد به نامِ ديوانگي…!
و من اين شاهکارِ را به قيمتِ همه? فصلهايِ قشنگِ زندگيم خريده ام…
تو هر چه ميخواهي مرا بخوان
ديوانه
خود خواه
بي احساس
نميــــــــفروشــــــــــم?..!

هميشـــه نمـــے شود خود را زد به بـــے خيـــالـــے و گفــــت :
تنهــــا آمده ام ؛ تنهـــا مـــيروم …
يکــ وقـــت هــايـــے !
شايـــد حتـــــے براے ساعتـــے يا دقيــقه اے ؛
?ــم مــي آورے …
دل وامانـــده ات يــکــ نفـــر را مـــــے خواهــد !
کـــــہ تـــا بينهـــــ ـايـــتـــ
عاشقانهـ دوستـــَش دارے … !!
