17-10-2013، 19:57
(آخرین ویرایش در این ارسال: 17-10-2013، 20:05، توسط دختری تنها درباران.)
پسر16ساله ایی ازمادرش پرسید:برای تولد 18سالگیم چه کادویی میگیری؟
مادر:پسرم هنوزخیلی زوده..
پسر17ساله شد.یک روزحالش بدشدمادراورا به بیمارستان برد.دکترگفت پسرت بیماری قلبی داره..
پسرازمادرپرسید:من میمیرم؟مادرفقط گریه میکرد.
پسرتحت درمان بود....
همه فامیل برای تولد18سالگی اش تدارک دیدن...
وقتی پسربه خانه امد متوجه نامه ای که روی تختش بود شد...
پسرم:اگراین نامه رامیخوانی یعنی همه چیزعالی انجام شده...یادته یک روز
پرسیدی برای تولدت چه کادویی میخری؟
ومن نمیدونستم چه جوابی بهت بدم....!
من قلبم روبهت دادم ازش مراقبت کن وتولدت مبارک...!
اگه قبول داری هیچ چیزتودنیا بزرگ تراز قلب مادروعشق نیست واسه مادرت یه جمله بنویس......
به افتخارهمه ی مادرهای دنیابزن سپااااااااااااس رو...
من بامادر جمله نمیسازم بلکه دنیامو باهاش میسازم....



مادر:پسرم هنوزخیلی زوده..
پسر17ساله شد.یک روزحالش بدشدمادراورا به بیمارستان برد.دکترگفت پسرت بیماری قلبی داره..
پسرازمادرپرسید:من میمیرم؟مادرفقط گریه میکرد.
پسرتحت درمان بود....
همه فامیل برای تولد18سالگی اش تدارک دیدن...
وقتی پسربه خانه امد متوجه نامه ای که روی تختش بود شد...
پسرم:اگراین نامه رامیخوانی یعنی همه چیزعالی انجام شده...یادته یک روز
پرسیدی برای تولدت چه کادویی میخری؟
ومن نمیدونستم چه جوابی بهت بدم....!
من قلبم روبهت دادم ازش مراقبت کن وتولدت مبارک...!
اگه قبول داری هیچ چیزتودنیا بزرگ تراز قلب مادروعشق نیست واسه مادرت یه جمله بنویس......

به افتخارهمه ی مادرهای دنیابزن سپااااااااااااس رو...
من بامادر جمله نمیسازم بلکه دنیامو باهاش میسازم....




