فلش مثل شادی بود ، خوبی بود ، عشق بود
فلش برای ما جزوی از درس و مشق بود
گفتگوی آزاد شده بود برای خودش یادگاری
چهل و هشت هزار موضوع خوب و بد و تکراری
اهنگ و موسیقی برای خودش رنگی داشت
مذهبی هم که برای خودش دل سنگی داشت
ادبیات هم که فقط جای عاشقا بود
بحث و گفتگو هم که فقط جای بیکارا بود
منم که عاشق زباله دان موضوع بودم
مثل فرهنگی همیشه مرجوع بودم
بحث مربوط به انجمنم فقط جای اسپم بود
فوتبال و سایر ورزش ها انگار جزوی از اسم و رسمم بود
خبر ها که فقط خبر بد داشت
تاریخ که تلخ بود، با اینکه این همه جَد داشت
بازی های رایانه ایی هم بی مدیریش جور بود
فرید هم که اخر در گیر و دار کنکور بود
فلشخور از سر و تهش عشق می بارید
فلشخور کاری کرد که تنم همیشه براش می خارید
فلشخور یادگاری نوشت ، یادگاری گفت
فلشخور تو این سه سال هیچ وقت نخُفت