امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لبخندک (لطیفه های کودکانه)

#1
شمارشدیوانه ای لب چاه نشسته بود و می گفت: هفت هفت هفت... شخصی به او رسید و گفت: برای چه هفت هفت می گویی؟ دیوانه مرد را به چاه انداخت و گفت: هشت هشت هشت...!

سهم بیشتردو نفر با هم شریکی شتری خریدند. دو سومش را یکی داد و یک سومش را دیگری. اتفاقاً سیل آمد و شتر را با بارش برد و اختلاف پیدا شد و پیش حاکم رفتند.حاکم به آن ها گفت: کدامیک سهم بیشتری دارید؟ مرد اول گفت: من. حاکم گفت: چون تو سهم بیشتری داری سهم تو بر شتر سنگینی کرده و شتر را غرق کرده پس باید سهم طرف دیگر را بدهی. سوال نیمه شباولی: می شود یک سوال از شما بکنم؟دومی: نه! آخر مرد حسابی ساعت سه نصفه شب هم وقت سوال پرسیدن است!؟اولی: متشکرم. می خواستم بدانم ساعت چند است. پیانوپزشک: خوب من گچ دستت را باز می کنم تا دیگر ناراحتی نداشته باشی.بیمار: متشکرم دکترجان. حالا می توانم پیانو بزنم؟

پزشک: بله جانم حتماً.بیمار: آخ جون. چون من تا حالا، پیانو زدن بلد نبودم.

راه حل

اولی: اگر تلویزیون روشن نشد، چی کار کنم؟

دومی: هلش بده، بذار کانال دو! تیراندازیشخصی از تیراندازی پرسید: آقا! شما چکار می کنید که همیشه تیرتان به وسط دایره ی هدف می خورد؟ تیرانداز گفت: این که کاری ندارد، من اول تیر را می اندازم، بعد می روم دور آن یک دایره می کشم! آژانس!گدایی به مرد پولداری رسید و گفت: آقا لطفاً 200 تومان به من بدهید تا با اتوبوس به منزل بروم.پولدار گفت: می بخشید، من فقط 10000 تومانی دارم.گدا گفت: اشکالی ندارد، مجبورم با آژانس بروم!
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان