28-08-2014، 21:11
(آخرین ویرایش در این ارسال: 28-08-2014، 21:12، توسط ✘ றДƬДᗡØЯЄ ✘.)
هر وقت میشستم تو پارک سیگار بکشم همیشه این ور اونور رو نگاه میکردم که داییم نیاد مچم رو بگیره
ولی الان یه روزایی یه پاکت سیگار هم بکشم دیگه باسم مهم نیست کسی ببیندم دیگه همه ی فامیل فهمیدن سیگار کشیدن و عرق خوردن منو ):
وقتی رو تخت بیمارستان بدن جزقاله شدش رو میدیدم همیشه تو روش میخندیدم که یه وقت غصه نخوره
ولی با سوختنش دل من هم سوزوند
.___.
دلم باسش تنگ شده
ولی الان یه روزایی یه پاکت سیگار هم بکشم دیگه باسم مهم نیست کسی ببیندم دیگه همه ی فامیل فهمیدن سیگار کشیدن و عرق خوردن منو ):
وقتی رو تخت بیمارستان بدن جزقاله شدش رو میدیدم همیشه تو روش میخندیدم که یه وقت غصه نخوره
ولی با سوختنش دل من هم سوزوند
.___.
دلم باسش تنگ شده