» گفـتگوی آزاد نسخـه 255 «

[Mason]

ما با اونا کار داریم ._.

اگه ما با اونا کاری نداشته باشیم اونام با ما کاری ندارن ._.

چرا زود تر به ذهنم نرسید ؟ /:

و اونم باز باهامون کاری نداره .. ی بار احضار جن کردم ولی جواب نداد ..

رزی میشه یه اخطار بهش بدم ؟ :||

آزادی !

جیغغ واقعا آزادم ؟ .__.

معلومه ک ن !

[Spell †]

جن (((:

هوهوهو ~(._.)‍‍~


صدام زدید اومدم :^

یعنی تو الان جنی ._.

ار ._.

[Apathetic]

نه غزل این حرفا رو نزن  :ess:
من از روح و جن میترسم >_<
خیلی تاریکه من چیکار کنم ؟ :|

[CTG]

فاطی و شاد ._.

هه چقدر بهم میان :|

فاطی ُ شادی ُ رزی ._. ..

سینی :>

بیا بالا سینا :|

@shadi♥

@exanimate

---

پس میریم ب یآد تُ پیک هآی ظهر :>>>

---

  واییی .. >_<

این چینیا چرا زیر بغلاشون ُ نزدن ؟ :|

آدم میگُرخه :||

نه تو واقعا دلت یه اخطار میخواد :|

جــن ._.

آها راستی ._.

توی این اینستاگرام یه پیج هست :|

کلا اخباره !

درباره دانشجویای فک کنم مشهدی نوشته بود که جنی شده بودن :|

بعد درباره یه خانواده توی قزوین نوشته بود که اونام جنی شده بودن ._. ..

اونم از طرف پسر کوچیکـشون !

._.

راستش از جن خوشم میاد :|
ولی میترسم ._.
گفتن جن اشیا گم شده رو بلده کجاست..
من جن رو میخوام واسه اون اشیا برام پیداش کنه ..
اون اشیا خیلی خیلی برام مهمه ._.

الا چی هَس ؟ ._.

آره منم دلم میخواد اون صابون که توی یه بستنی بود ُ پیدا کنم ._. :|

یه سنگه ولی ن یه سنگ معمولی :|

[( lιεβ )]

ما با اونا کار داریم ._.

اگه ما با اونا کاری نداشته باشیم اونام با ما کاری ندارن ._.

چرا زود تر به ذهنم نرسید ؟ /:

و اونم باز باهامون کاری نداره .. ی بار احضار جن کردم ولی جواب نداد ..

رزی میشه یه اخطار بهش بدم ؟ :||

آزادی !

جیغغ واقعا آزادم ؟ .__.

معلومه ک ن !

کصافط من واقعنی گفتم ._.

حداقل بزار اولین اخطارمو به این فاطی اسپمر بدم :|

+

این پیام کجا رفت ؟ :||

@piam

[ÆҐÆŠĦ]

جن وجود داره عزيزان

[Spell †]

میگید فاطمه ذوق میکنم منم :|

بعد یادم میوفته با اون یکی یید :|

چ حس بدی :|

بای -.-*

[( lιεβ )]

نه غزل این حرفا رو نزن  :ess:
من از روح و جن میترسم >_<
خیلی تاریکه من چیکار کنم ؟ :|

دست نزن به فیوز ـآ ._.

---

جن وجود داره عزيزان

آفرین ._.

[Mason]

کصافط من واقعنی گفتم ._.

حداقل بزار اولین اخطارمو به این فاطی اسپمر بدم :|

بشین غذا نخور ._.

[( lιεβ )]

میگید فاطمه ذوق میکنم منم :|

بعد یادم میوفته با اون یکی یید :|

چ حس بدی :|

بای -.-*

ببین  :|

تو فاط هستی !

اون یکی فاطی :|

خوبی فاط ؟ ._.