- گفت و گو آزاد نسخه ۳۲۴

[Đęąđ.ğïřł]

نه بهجاپوشک لباس تو رو میبندم

بنظرم به جای من به تو بیشتر میاد پوشک خودت بشی

جذاب کی بودی لعنتی

خودم
لعنتی نیستم فقط ادای تورو درمیارم

لامصب چقدر جذابی خوشبختم از اشناییت

[SOGOL.NM]

نه بهجاپوشک لباس تو رو میبندم

بنظرم به جای من به تو بیشتر میاد پوشک خودت بشی

جذاب کی بودی لعنتی

خودم
لعنتی نیستم فقط ادای تورو درمیارم

لامصب چقدر جذابی خوشبختم از اشناییت

محض اطلاعتون لازم نبود بگین خودم میدونستم
خوشبخت نباش بدبخت میشی بدبخت بشی بدبخت تر میشی
چ بامزه
خلاصه

[Đęąđ.ğïřł]

بنظرم به جای من به تو بیشتر میاد پوشک خودت بشی

جذاب کی بودی لعنتی

خودم
لعنتی نیستم فقط ادای تورو درمیارم

لامصب چقدر جذابی خوشبختم از اشناییت

محض اعطلاعتون لازم نبود بگین خودم میدونستم
خوشبخت نباش بدبخت میشی بدبخت بشی بدبخت تر میشی
چ بامزه
خلاصه

من که نفهمیدم چیگفتی

[SOGOL.NM]

جذاب کی بودی لعنتی

خودم
لعنتی نیستم فقط ادای تورو درمیارم

لامصب چقدر جذابی خوشبختم از اشناییت

محض اطلاعتون لازم نبود بگین خودم میدونستم
خوشبخت نباش بدبخت میشی بدبخت بشی بدبخت تر میشی
چ بامزه
خلاصه

من که نفهمیدم چیگفتی

تو که نفهمی تقصیر من نیست عزیزم
بزار واضح تر توضیح بدم واست
من میدونم که خیلی جذابم لازم نبود شما بگین
بقیه شو نفهمی بهتره آخه حوصله توضیح دادن ندارم بخدا
ولی از جمله دومم اصلا منظوری نداشتم

[Đęąđ.ğïřł]

خودم
لعنتی نیستم فقط ادای تورو درمیارم

لامصب چقدر جذابی خوشبختم از اشناییت

محض اطلاعتون لازم نبود بگین خودم میدونستم
خوشبخت نباش بدبخت میشی بدبخت بشی بدبخت تر میشی
چ بامزه
خلاصه

من که نفهمیدم چیگفتی

تو که نفهمی تقصیر من نیست عزیزم
بزار واضح تر توضیح بدم واست
من میدونم که خیلی جذابم لازم نبود شما بگین
بقیه شو نفهمی بهتره آخه حوصله توضیح دادن ندارم بخدا
ولی از جمله دومم اصلا منظوری نداشتم

باید به صفتت جذابیتت بی ادبیم اضافه کنم
جذاب نیستی البته جذاب پنداری
شب خوش

[SOGOL.NM]

لامصب چقدر جذابی خوشبختم از اشناییت

محض اطلاعتون لازم نبود بگین خودم میدونستم
خوشبخت نباش بدبخت میشی بدبخت بشی بدبخت تر میشی
چ بامزه
خلاصه

من که نفهمیدم چیگفتی

تو که نفهمی تقصیر من نیست عزیزم
بزار واضح تر توضیح بدم واست
من میدونم که خیلی جذابم لازم نبود شما بگین
بقیه شو نفهمی بهتره آخه حوصله توضیح دادن ندارم بخدا
ولی از جمله دومم اصلا منظوری نداشتم

باید به صفتت جذابیتت بی ادبیم اضافه کنم
جذاب نیستی البته جذاب پنداری
شب خوش

جذاب پندار نیستم
فقط ادای تورو در میارم

---

شب توهم خوش

---

همه رفتن لالایی؟
الوو
سلام

---

هرکی آن خواهشا یه سر به خط خطی بزنه و سپاس بده
اگرم دلش خواست بزاره
باتشکر

[Dead Silence]

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=269306&pid=3407886#pid3407886

[Đęąđ.ğïřł]

مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه ‌پوست در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سیاه پوست.
زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر می‌کنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سیاه که در آن گوشه نشسته است.
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سیاه را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم.
مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد.
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.

* شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما می‌کنند نادانسته به نفع ما باشد !

[SOGOL.NM]

مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه ‌پوست در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سیاه پوست.
زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر می‌کنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سیاه که در آن گوشه نشسته است.
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سیاه را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم.
مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد.
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.

* شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما می‌کنند نادانسته به نفع ما باشد !

آفرین

[Đęąđ.ğïřł]

پیازچه کجایی