≈ گفتگوی آزاد نُسخــہ 377 ≈

[Đęąđ.ğïřł]

ای خدا

هعی شقایق..(:

جون شقایق(":

دلم گرفته شقایق(:

از چی عزیزم:*

[SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ]

تا تاک تاساس

[شـــقآیــق]

ای خدا

هعی شقایق..(:

جون شقایق(":

دلم گرفته شقایق(:

از چی عزیزم:*

از اینکه یدفه یکی بره..

[Đęąđ.ğïřł]

هعی شقایق..(:

جون شقایق(":

دلم گرفته شقایق(:

از چی عزیزم:*

از اینکه یدفه یکی بره..

بعضیا میان که برن اصرار به موندن نکن
حالا چرا رفت؟

[SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ]

اخرش من میدونم و تو
د قلب نداری که تو

---

بعضیا میرن تا دلتنگشون بشی ولی میدونن ازار موندنشون بیشتره

[امیر539]

پرهامممم

[شـــقآیــق]

جون شقایق(":

دلم گرفته شقایق(:

از چی عزیزم:*

از اینکه یدفه یکی بره..

بعضیا میان که برن اصرار به موندن نکن
حالا چرا رفت؟

ظهر خیلی خوب بودیم.اومدم دیدم گف خدافظ(:

---

سهند کیه؟
من پرهامم

404
خب از خودت بگو..چیکارا میکنی؟چیکارا میخوای بکنی؟

خب
امممممممم
در حال نوشتن نظریه هستم.
دارم فایل رمانام رو پر میکنم.
تا الان هفت تا رمان کامل نوشتم.
اما چاپ نشد.
رد دد بازی میکنم.
با میترا تایپ میکنم.
بازی اینترنتی.
توی حیاط دو میدانی میرم.
خب نوبت توعه:

ب جان خودم تو سهندی/:
خسته نباشی(:
من هفت پا میشم میرم سرکار تا یک
بعد میام خونه ناهار میخورم میخوابم.باز سه میرم تا هشت
بعدم ولم تو فلش/:
و منتظرم ببینم دانشگاه کدوم جهنمی قراره بیوفتم

سهند فکر نکنم فردا بیاد.
شما هم خسته نباشی.
من توی یک شغل استخدام شدم:
نویسنده ی بخش تاریخ:/

---

این عجیب غریب ترین مکلمه ای بود که با یک فرد عاقل داشتم(تا نیم ساعت پیش با جاهلان سر و کار داشتم و انها را نیز نصیحت میکردم)

تو از کجا میدونی فردا نمیاد؟(:
جایی ندیدم همچین حرفی بزنه(:

[Đęąđ.ğïřł]

دلم گرفته شقایق(:

از چی عزیزم:*

از اینکه یدفه یکی بره..

بعضیا میان که برن اصرار به موندن نکن
حالا چرا رفت؟

ظهر خیلی خوب بودیم.اومدم دیدم گف خدافظ(:

خب چرا اخه
حتما چیزی شد
پرسیدی دلیلشو چی گفت

[شـــقآیــق]

از چی عزیزم:*

از اینکه یدفه یکی بره..

بعضیا میان که برن اصرار به موندن نکن
حالا چرا رفت؟

ظهر خیلی خوب بودیم.اومدم دیدم گف خدافظ(:

خب چرا اخه
حتما چیزی شد
پرسیدی دلیلشو چی گفت

پیام گذاش آف شد
هنوز آن نشده ببینم چ مرگش بود

[SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ]

دلم گرفته شقایق(:

از چی عزیزم:*

از اینکه یدفه یکی بره..

بعضیا میان که برن اصرار به موندن نکن
حالا چرا رفت؟

ظهر خیلی خوب بودیم.اومدم دیدم گف خدافظ(:

---

404
خب از خودت بگو..چیکارا میکنی؟چیکارا میخوای بکنی؟

خب
امممممممم
در حال نوشتن نظریه هستم.
دارم فایل رمانام رو پر میکنم.
تا الان هفت تا رمان کامل نوشتم.
اما چاپ نشد.
رد دد بازی میکنم.
با میترا تایپ میکنم.
بازی اینترنتی.
توی حیاط دو میدانی میرم.
خب نوبت توعه:

ب جان خودم تو سهندی/:
خسته نباشی(:
من هفت پا میشم میرم سرکار تا یک
بعد میام خونه ناهار میخورم میخوابم.باز سه میرم تا هشت
بعدم ولم تو فلش/:
و منتظرم ببینم دانشگاه کدوم جهنمی قراره بیوفتم

سهند فکر نکنم فردا بیاد.
شما هم خسته نباشی.
من توی یک شغل استخدام شدم:
نویسنده ی بخش تاریخ:/

---

این عجیب غریب ترین مکلمه ای بود که با یک فرد عاقل داشتم(تا نیم ساعت پیش با جاهلان سر و کار داشتم و انها را نیز نصیحت میکردم)

تو از کجا میدونی فردا نمیاد؟(:
جایی ندیدم همچین حرفی بزنه(:

حس هفتم

---

پرهامممم

من:جونم
هیتلر:ضهر مار