≈ گفتگو آزاد نسخه ی 396 ≈

[ᗩᐯᗩ⁷]

*-*
خب میگفتم رها گفت : نه کلا برم و دیگه منو نبینی
منم خفه خون گرفتم... چون واقعا نمیدونستم چی بگم نه میخواستم بره نه میخواستم بمونه
بعد گفت: آرمین منو ببخش خیلی اذیتت کردم..من لیاقت تو رو نداشتم
من: نه باو لیاقت چیه؟؟ تقصیر خودم بود همش تو هم لطفا دیگه لیاقت لیاقت نکن

هاااامممممم آخه چلاااااا &^&
بعدش چیشد ؟؟؟

---

اونی چااان بعدشو بگوووو کنجکاو گشتممم *-*

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

بعد با مبینا چت کردن
منم اون وسط گفتم : ببین بخشیدمت با اینکه کاری نکردی (خیلی کارای بدی و بی رحمانه ای کرده بود ولی بش نگفتم ) تو هم منو ببخش
رها: کاری نکردم؟ تو که کاری نکردی چرا باید ببخشم
مبینا: نه تو کاری نکردی...
من: کاری نکردم؟؟ ولی واقعا کاری نکردی
مبینا: تو هم کاری نکردی
.....
بعدشم که تامام رها غیب شد و مبینا تا شنبه خداحافظی کرد

---

رها رو خیلی دوست دارم وقتی آرومه و ازم عذرخواهی میکنه
شیطون میگه برو بغلش کن ولی از رها هر چقدر دور باشم به نفع خودمه
هوفففف دلم براش تنگ شده ولی هر چی بود دیگه تموم شده
زیادی گنده ش کردم خواهر مجازیم بود فقط

[ᗩᐯᗩ⁷]

چی بگم ... امیدوارم یه جوری حل شه &^&

---

حاضری ساعت ۴:۳۰ &^&

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

حاضری ساعت 4:30
فک کنم آوا خوابید...لعنتتتتتت تا نیم ساعت پیش چشامو با چوب کبریت باز نگه میداشتم
الان خوابم پریده این آوا غیب شد
ولی مهم پیروزیمه
سپاس نمیدین بخاطر پیروزیم؟

---

اهههه بیداری *****
فک کردم خوابی
پ هیچ :/

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

حاضری ساعت 5:00
واییی پاشم برم نمازمو بخونم (الکی گفتم باو الان پاشم بابام میگه تا الان بیدار بودی :/)

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

جان جان تو شدی آرمی این خونه
یوهوووووووو
من بردمممم

وییی خدا چه حس خوبی مادی باختیییییی

ولی آفرین تا اینجاشم خوب دووم آوردی
من که الان گشنمه
منننننن بردمممممم


الان حسم همه این گیف ها و استیکراس





چشام داره ازش آب درمیاد و میسوزه ای تویی که اینا رو خوندی یه سپاس بده تا در عذابم شریک باشی
بخدا خیلی دارم عذاب میکشم ولی به پیروزیم می ارزهههههه
دیوونه هم کلثوم خانومهههههه من عاشقمممممم
دی دی دی ری ناش ناش دی دی دی ری ناش ناش

---

حاضری 5:30
روز اولمه فک کنم بسمه برم بخوابم مریض میشم
انشالله روزای بعد با رکردی جدید فالوورانم را خشنود خواهم کرد

[ᗩᐯᗩ⁷]

خابیدی ؟؟ 0-0
شتتتتت لعنتی یه ساعت خوابم برداااا =.=  =//////
راند دومو سومو میبرممممم

---

اههههههه آخه چرا خابیدم &^&
عب نداره به عنوان تنبیه بیدار میمونم تا هفت حاضریمو میزنم :/

---

رو لپ تاپ نشسته خوابم برده بود 0-0
گردنم کتلت شدددد وووویییییی عععععععععععرررررررررر -_-
دفعه بعدی یادم باشه کوسن بیارم :/

---

حاضری ساعت ۶:۳۰ &^&
آخر چرا باید این چنین شود؟؟؟ &^&
این حق من نبووووود هخخخخخخ &^&
گردنمم درد میکنهههه &^&
* وی با چشمانی اشک آلود میرود گوشه ای چهار زانو مینشیند و زار میزند*

---

من که میدونم تو یه جوری منو خوابوندی پشت لپ تاپ خودت برنده شی متقلببببب 0-0 &^& =/////
من نوموخوااااااام &^&

[моои]

همون چیزایی که شما نمیدونی اومدی اینجا میپرسی!
یکی از دلایل اصلی مخالفان ماکان اینه اصلا اطلاعاتی راجع بهشون ندارن و الکی از خودشون یچی در میارن::::| هه
مخالفشون نیستم ولی میگم اونقدرا هم جالب نیستن :/

---

بقال سر کوچه دیگه چیا داره؟به علیخانی بگم بیارتش عصر جدید؟

فن جذب مشتری
ماکان که خوبه :v
+
اواتارت خیلی جذابه دارم پاره میشم از خنده :///

[ᗩᐯᗩ⁷]

خعب آخیششش بالاخره ساعت هفت شد &^&
با اینکه این حق من نبود هخخخخخ &^&
و همه میدونن کی لیاقت بردن داااااشت &^&
و منم مطمئنم منو از پشت لپ تاپ یه جوری بی هوش کردیییی
( اثر بی خوابیه دارم هذیون میگم 0-0 )
اهمممم... * وی خودش را جر میدهد تا جمله را بگوید*
اونی چان پیروزیتو تبریک میگم 0-0
* وی دوباره وحشی میشود*
ولی هنو نبردیاااااا
دو تا راند دیگه موندهههههه
که من اونا رو میبرمممممم
بعدم به ریش نداشته تو میخندممممم
اوهااااام من برنده این چالش بیدمممم
+ جدیدا حس میکنم دارم چن بعدی میشما 0-0
* وی دوباره وحشی میشود*
خو کمال همنشینی با جنابه دیهههه ببین مخمو به قول خودت هفت ضلعی کردییییی
خعله خب خیلی دارم هذیون میگم برم بخوابم بتونم چن ساعت دیگه اسکیت بازی کنم 0-0
صب بخیر 0-0 :/
* وی با چشمانی اشک آلود کپه مرگش را میگذارد*

---

عه چه ساعت باحالی ۷:۷ *-*
یاه یاه یاااه لذت دیدن این ساعتو از دست دادییی
دیگه واقنی صب بخیر هیشکس 0-0 :/

[Prometheus]