☆~گفتگوی آزاد || نسخه 419☆~

[Emmɑ]

میترسم مسموم شی .-.

اول خودت میخوری بعد دو ساعت من میخورم اگه چیزیت نشد 

برای ناهار خوردیم شام هم با پدر ژان/:
بابام خداوکیلی خیلی به اعتماد به نفسم اضافه کرد خودم میفهمیدم مزشو اما میگفت عالیه دخترم/:

[ғαறØᴜs_ραѕѕeя_βყ]

اول خودت میخوری بعد دو ساعت من میخورم اگه چیزیت نشد 

برای ناهار خوردیم شام هم با پدر ژان/:
بابام خداوکیلی خیلی به اعتماد به نفسم اضافه کرد خودم میفهمیدم مزشو اما میگفت عالیه دخترم/:

اخی دلم سوخت برا بابات چه درد شوتوری تحمل کردع.-.

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

دیگه باید برم سر کار.

دیر نیست؟
چند سالته؟

[Emmɑ]

برای ناهار خوردیم شام هم با پدر ژان/:
بابام خداوکیلی خیلی به اعتماد به نفسم اضافه کرد خودم میفهمیدم مزشو اما میگفت عالیه دخترم/:

اخی دلم سوخت برا بابات چه درد شوتوری تحمل کردع.-.

نگوووووو حالم درد کرد
هعی واقعا بیچاره بابام.-.

[فرنودِ بن گیومرث]

دیگه باید برم سر کار.

دیر نیست؟
چند سالته؟

هفده.
تا به حال فقط شاگرد داشتم برای ادبیّات. تدریسِ خصوصی.
ولی خب فرصت نشده که برای جایی کد بزنم.

تو شروع کردی مرد؟

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

دیر نیست؟
چند سالته؟

هفده.
تا به حال فقط شاگرد داشتم برای ادبیّات. تدریسِ خصوصی.
ولی خب فرصت نشده که برای جایی کد بزنم.

تو شروع کردی مرد؟

(:
موفق باشی (:
دعات میکنم :>

بله =))

[فرنودِ بن گیومرث]

هفده.
تا به حال فقط شاگرد داشتم برای ادبیّات. تدریسِ خصوصی.
ولی خب فرصت نشده که برای جایی کد بزنم.

تو شروع کردی مرد؟

(:
موفق باشی (:
دعات میکنم :>

بله =))

خیلی خوبه. دست ما رو هم بگیر.
:دی

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

(:
موفق باشی (:
دعات میکنم :>

بله =))

خیلی خوبه. دست ما رو هم بگیر.
:دی

D:
فکر میکردم بیش از 20 سالته با این همه شعور و ادبیات (:
پس بگو چرا همش ادبی هستی (:

[THEDARKNESS]

اول خودت میخوری بعد دو ساعت من میخورم اگه چیزیت نشد 

برای ناهار خوردیم شام هم با پدر ژان/:
بابام خداوکیلی خیلی به اعتماد به نفسم اضافه کرد خودم میفهمیدم مزشو اما میگفت عالیه دخترم/:

الکی بابا نشده که. ما مردا کلا مظلومیم

---

@sclvrFox
کم پیدایی!

[моои]

دیر نیست؟
چند سالته؟

هفده.
تا به حال فقط شاگرد داشتم برای ادبیّات. تدریسِ خصوصی.
ولی خب فرصت نشده که برای جایی کد بزنم.

تو شروع کردی مرد؟

تا این حد ادبیاتت چاقه؟:/