گفتگو آزاد | نُسخه ۴۳۵

[_ƇRAƵƳ_]

ترلان اگه نیای
بیااااااااااااااا
ترلااااااااان
چه یه دفعه میری و میای

---

لانتی تو هم اصالتا شیرازی هستی

گویند جدمان از انجا بلند شده اومده اینجا ._

به ما هم همینو گفتند=///

منم میخوام برم شیراز ادامهه جد و ابادو پیدا کنم

[Prometheus]

گویند جدمان از انجا بلند شده اومده اینجا ._

به ما هم همینو گفتند=///

منم میخوام برم شیراز ادامهه جد و ابادو پیدا کنم

ما الان شیرازی حرف میزنیم ._.
برو....منم میام بعدا ._. گنجی چیزی شاید پیدا شد ._.

[_ƇRAƵƳ_]

به ما هم همینو گفتند=///

منم میخوام برم شیراز ادامهه جد و ابادو پیدا کنم

ما الان شیرازی حرف میزنیم ._.
برو....منم میام بعدا ._. گنجی چیزی شاید پیدا شد ._.

=/////
من نمیدانم چرا به خارج نرفتند
اجداد ما فرار کرده اوده اینجا=///

[Prometheus]

ما الان شیرازی حرف میزنیم ._.
برو....منم میام بعدا ._. گنجی چیزی شاید پیدا شد ._.

=/////
من نمیدانم چرا به خارج نرفتند
اجداد ما فرار کرده اوده اینجا=///

چون اونموقع خارج نبود ._.

اجداد ما عشایر بودند ._. و از اونجا کوچ کردن قله دنا ._. و چون سردشان میشده است ._. امدن پایین ._. ابملخ هاهاها ._. جایی که تابستان ها لر های خوب و دوست داشتنی به انها حمله می کردند ._.

[_ƇRAƵƳ_]

=/////
من نمیدانم چرا به خارج نرفتند
اجداد ما فرار کرده اوده اینجا=///

چون اونموقع خارج نبود ._.

اجداد ما عشایر بودند ._. و از اونجا کوچ کردن قله دنا ._. و چون سردشان میشده است ._.  امدن پایین ._. ابملخ هاهاها ._. جایی که تابستان ها لر های خوب و دوست داشتنی به انها حمله می کردند ._.

=///

اجداد ما با برادرش دعوایش شد سپس اورا هل داد و به صورت تصادفی در دیگ بزرگ شیر افتاد اجداد خاک بر سرمان وسایلش را جمع کرد و امد به اینجا=///

[ابراهیم هادی]

حسین ایشون داره راجب چی حرف میزنه؟

صبح بخیر...

والا اوندفعه بحث شده بود تو انجمن...درمورد فرگشت و خدا و پیغمبر
و مث اینکه من رفته بودم رو مخش vVv:

والا عکس و اینارو نمیدونم

آخرش چی شد؟

[shghyegh]

تو ب من گفتی گمشوو؟ هق هق

اره هق هق

---

عالی! جمعه‌ها روز استراحتمه کلاً. درس و مشق تعطیله. :دی صبح یکم اتاقمو جمع و جور کردم و جارو برقی کشیدم. الانم می‌خوام برم اپیزود جدید فرندزو ببینم عصری هم می‌رم بیرون. ^^
تو چطوری، بهار سرسبز دلم؟


من باد می‌شم می‌رم تو موهات 
حرف می‌شم می‌رم تو گوشات
فکر می‌شم می‌رم تو کله‌ت
 من بنز می‌شم میرم زیر پات 


چه عجیب بود. و آرامش‌بخش. ممنون فنچک.

اشنا نبود؟


سعید دهقان این اهنگو سمپل کرده بود برا داستان مریم

خواهش موکونم
جیک جیک ._.

خیلی بی هدبی

[Prometheus]

چون اونموقع خارج نبود ._.

اجداد ما عشایر بودند ._. و از اونجا کوچ کردن قله دنا ._. و چون سردشان میشده است ._.  امدن پایین ._. ابملخ هاهاها ._. جایی که تابستان ها لر های خوب و دوست داشتنی به انها حمله می کردند ._.

=///

اجداد ما با برادرش دعوایش شد سپس اورا هل داد و به صورت تصادفی در دیگ بزرگ شیر افتاد اجداد خاک بر سرمان وسایلش را جمع کرد و امد به اینجا=///

اجدادانمان بسیار خوب هستند. ._.

---

صبح بخیر...

والا اوندفعه بحث شده بود تو انجمن...درمورد فرگشت و خدا و پیغمبر
و مث اینکه من رفته بودم رو مخش vVv:

والا عکس و اینارو نمیدونم

آخرش چی شد؟

به نتیجه جالبی نرسیدیم زیرا ایشون با تعصب سخن می گفتند

[esiesi]

@*VENUS*
در همین نزدیکی هایی دلبر؟

[Medusa]

بگو به رکعت چندم رسیده است نماز
که با خیال تو مشغولم و حواسم نیست&_&

در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد، حالتی رفت که محراب به فریاد آمد!

اشنا نبود؟


سعید دهقان این اهنگو سمپل کرده بود برا داستان مریم

خواهش موکونم
جیک جیک ._.

عه نه نفهمیدم ._.
بذار دوباره گوش بدم این بار بفهمم.

*دونه می‌پاشد*