|
|
╬ ╫ ╬ تقدیـــღــــر مـ✘ـــن ╬ ╫ ╬ |
||||||||||||||||||||||||||||||||
27-12-2012، 11:22
دير گاهيست كه تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آيينه ز من بي خبر است كه اسير شب يلدا شده ام من كه بي تاب شقايق بودم همدم سردي يخ ها شده ام كاش چشمان مرا خاك كنيد تا نبينم كه چه تنها شده ام...
27-12-2012، 12:09
وقـتـی حـس میکـنم
جآیــی در ایــن کرِه ی خآڪـی تــو نفس میکــشــی و مـن از هــمآטּ نفـس هآیتـــ ،،، نفس میکشم ! تـو بــآش !!! هـوآیتـــ ! بـویـتـ ! برآی زِنده ماندنم ڪـآفـــی است …
27-12-2012، 12:10
من کیستم؟ کجای داستانم هستم؟به کجا روانه هستم؟
عشقم که بود؟کجا رفت؟چرا رهایم کرد؟ عشقم کیست؟کجا است؟چرا از من سراغ نمیگیرد؟ جواب همه انها سکوت اتاق است و یک بغض در گلویم خدایا تنهایم تنهاتر از هر کس که فکرش را کنی دلی دارم پر از زخم و غم و پر از خاطرات تلخ به راستی به کدامین امید رهسپار جاده میشوم شاید حرفی که میخواهم بگویم زجر اور باشد برایم اما من باور دارم که کسی را در زمین ندارم من از زمین نیستم اگر بودم هم اتاقی برای دلم داشتم اما ندارم نداشتم و ...میدانم نخواهم داشت زیرا من اینگونه بدنیا امدم ..تنها
27-12-2012، 12:12
یه اتاقی باشه گرمه گرم..روشنه روشن..
تو باشی منم باشم.. کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید.. تو منو بغلم کنی که نترسم..که سردم نشه..که نلرزم.. اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی.. منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم.. با پاهات محکم منو گرفتی ..دو تا دستتم دورم حلقه کردی.. بهت می گم چشماتو می بندی؟ میگی اره بعد چشماتو می بندی ... بهت می گم برام قصه می گی ؟ تو گوشم؟ می گی اره بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن.. یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن.. می دونی؟ می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو..یه حرکت سریع.. یه ضربه عمیق..بلدی که؟ ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم ..تو چشماتو بستی ..نمیدونی من تیغ رو از جیبم در میارم..نمی بینی که سریع می برم..نمی بینی خون فواره می زنه..رو سنگای سفید..نمی بینی که دستم می سوزه و لبم رو گاز می گیرم که نگم اااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی..
27-12-2012، 12:22
شم هایم را میبندم و نم نم باران را در گونه هایم جاری میکنم
صدای باران را از اتاقم گوش میدهم و سردی پاییز را با تنم حس میکنم تمام وجودم به یکباره گر میگیرد اما هنوز سرتاسر از غرورم غروری که در چشمانم اشک را خفه میکند و بغض را جایگزینش میکنم گلویم از این همه بغز میگیرد و تنها به اینده دلم را دلخوش میکنم تا شاید دلم کمی اروم بگیرد هر چند میدانم دلیلی برای اینده هم ندارم اینده ای که امروز است او را بسازد اما امروز چیزی برای اینده ندارم سرنوشت من را چه تلخ نوشتند اما شکر است همین تلخیم عالمی دارد !
27-12-2012، 12:23
چه کار سختی از من طلب میکنند
این دلتنگی های حل شده در بغض فراموشی ات به دست من نیست که این سر سختی ها تو را با من لج میکنند بگذار فریاد بزنم !فــــــــــــــراموش نمیــــــــــــــشوی
27-12-2012، 12:27
شعر و غزل عشقت را نگویم در دنیا به کس
گر شراب بنوشم و در مست عشقت بمانم باز عشقت را به مستی تن ندهم چو میدانم مستی عشقت را از تن بدرد
27-12-2012، 12:29
چقـــدر کم توقع شده ام ….
نه آغوشت را می خواهـــم ، نه یک بوســـه نه حتـــی بودنت را … همیـــن که بیایــی و از کنـــارم رد شوی کافی است… مرا به آرامش می رسانــد حتــی اصطکــاک سایه هایمـــان …
27-12-2012، 12:32
من از تو
سبز می شوم و تو از من ! به هم که گره بخوریـــــم بختمان باز می شود و خوشبختی قسمتمان ...
27-12-2012، 13:31
هـــمــیــشـــﮧ نـــــﮧ
ولــــﮯ گـــاهـــﮯ مــیــاטּ بـــوבטּ و خـــواســتـטּ فـ ـاصـلـــﮧ مـــﮯ اُفــتــב وقـ ـتــهــایـــﮯ هـــســت کــــﮧ کــســﮯ را بـــا تــمـــاҐ وجــــوב میخواهــــﮯ ولــــــﮯ نــــبـــــــایــــב کــنـــارش بــــاشـــﮯ...
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
|
![[-]](http://www.flashkhor.com/forum/images/collapse.gif "[-]") |
|||||||
 |
 |
 |
 |
||||
| برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
| شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
|
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
بازی آنلاین
آپلود عکس
