23-12-2012، 17:11
گآهــے بـہ جـ ـآیـے مے رِسَــב ...
ڪﮧ آבَمـ בَســتـ بـہ خــوבڪُشـ×ـے مـے زَنـَ ـב ...(!)
نـَﮧ ایـنـڪﮧ تـیـ×ـغ بـَرבارَב رَگـَـ×ـش رآ بــِزَنــَـב ... نـَﮧ
قـِـیـ ــבِ اِحـسـآسَـ×ـشـــ رآ مـے زَنـَב (!)
|
تــو مــال منـی.... |
||||||||||||||||||||
23-12-2012، 17:11
گآهــے بـہ جـ ـآیـے مے رِسَــב ... ڪﮧ آבَمـ בَســتـ بـہ خــوבڪُشـ×ـے مـے زَنـَ ـב ...(!) نـَﮧ ایـنـڪﮧ تـیـ×ـغ بـَرבارَב رَگـَـ×ـش رآ بــِزَنــَـב ... نـَﮧ قـِـیـ ــבِ اِحـسـآسَـ×ـشـــ رآ مـے زَنـَב (!)
23-12-2012، 17:18
من به آمار زمین مشکوکم
اگر این سطح پر از آدمهاست، پس چرا این همه دلها تنهاست...؟!
23-12-2012، 17:18
آهـــای مـ ـ ـاهیگــیر
قلابت را بـــدون طعمــه بینـــداز !!! اینجـ ـ ـا پر از ماهـــی هـ ـائیست کـ ـ ـه از زندگـ ـ ـی سیرند . . .
23-12-2012، 17:30
گاهی “دوست داشتن” پنهان بماند قشنگ تر است
دوست داشتن را باید کشف کرد ؛ درک کرد ، و از آن لذت برد …
23-12-2012، 22:46
کاش می دانستی، من سکوتم حرف است،
حرف هایم حرف است، خنده هایم، خنده هایم حرف است. کاش می دانستی، می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم. کاش می دانستی، کاش می فهمیدی، کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند، یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند. من کمی زودتر از خیلی دیر، مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد. تو نترس، سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد. کاش می دانستی، چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت، در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست. تازه خواهی فهمید، مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست.
25-12-2012، 23:37
ماهی هاچقدراشتبامی کنند
قلاب هاعلامت کدامین سوال است که بدان پاسخ می دهند؟ ازمون زندگی ما پرازقلاب هایی است که وقتی اسرطعمه اش می شویم تازه می فهمیم ماهی هابی تقصیرند
26-12-2012، 0:26
ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻬﺘﺎﺏ ، ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﻧﻘﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﻧﻮﺭﺕ ، ﻣﯿﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺷﻮﺭ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ، ﺻﺪﺍﯼ ﺑﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺮﻕ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﻮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﯽ ﺳﺒﺰ ﻣﯿﮕﺬﺭﯾﻢ ، ﭘﻠﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩ ، ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺎﻟﻬﺎﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﻪ ﺍﻭﺝ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ ، ﻭ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ ﺩﯾﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ، ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺧﻮﺩ ﺗﻮﯾﯽ! ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﻣﺜﻞ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯾﺴﺖ ﺧﺴﺘﻪ ، ﺩﻟﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻋﻤﺮﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺳﺎﺣﻞ ﺳﺒﺰ ﺩﻟﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻨﻮﯼ ؟ ﺍﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﻣﺎﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﻝ ﻣﺎﻩ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺷﺐ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ! ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻧﻤﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺩﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﺩﻟﺖ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺍﺳﺖ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ! ﻣﯿﮕﺬﺭﯾﻢ ﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﯿﻢ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﯾﻢ ! ﻣﯿﺮﺳﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺪﻭﯾﻢ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺳﯿﻢ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﯿﻢ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺗﮏ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﯿﻔﺸﺎﺭﯾﻢ ! ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﺸﺎﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﺪ، ﺟﺰ ﻋﺸﻖ ! ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮏ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺒﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ، ﺁﺭﯼ ﻋﺸﻘﻤﺎﻥ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ!
26-12-2012، 8:23
تنهایی،
شاخهی درختیست پشتِ پنجرهاَم گاهی لباسِ برگ میپوشد گاهی لباسِ برف اما، همیشه هست!
28-12-2012، 11:26
حالی که پریشان است !
احتیاج به آرامش دارد ؛ نه سرزنش .... کاش می فهمیدند ... !!!
28-12-2012، 12:03
دلم می خواست اونو داشتم ،
بعضی وقتا که مردم خستم می کردن ، میومد کنارمو دستاش رو می گذاشت دو طرف ِ صورتم... زُل می زد تو چشام ، می گفت “ببین ! تو من رو داری!!“
| ||||||||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|