18-03-2013، 9:39
راه خودشان را پيدا کرده اند..
اشکهايم را ميگويم!
ديگر مانند تو آواره نيستند!!
هرچه زودتر فکري به حال خودت بکن...!
اشکهايم را ميگويم!
ديگر مانند تو آواره نيستند!!
هرچه زودتر فکري به حال خودت بکن...!
|
میدانستم عاشق بارانی...♦♦ |
||||||||||||||||||||||||||||||||
18-03-2013، 9:39
راه خودشان را پيدا کرده اند..
اشکهايم را ميگويم! ديگر مانند تو آواره نيستند!! هرچه زودتر فکري به حال خودت بکن...!
18-03-2013، 11:06
این روزها "بی" در دنیای من غوغا می کند!
بی کس ، بی مار، بی زار، بی چاره ، بی تاب ، بی دار، بی یار، بی دل ،بی ریخت، بی صدا ، بی جان، بی نوا،بی حس ، بی عقل بی خبر، بی نشان ، بی بال، بی وفا، بی کلام ،بی جواب ، بی شمار بی نفس ،بی هوا ،بی خود، بی داد، بی روح ،بی هدف،بی راه،بی همزبان بی تو بی تو بی تو.....
18-03-2013، 21:58
چــِــه خــُــوبْ مـــيــــشُــــدْ تـُـــو هــَــمــــيــــنْ رُوزآ ...
خــــُــدآ مــــيــُــومــَــدُ وُ بـــُـوسـَـــمْ مــــيــــكـَـــرْدُ و بــَــعْــــدْ مــــيــــگــُــفْــــتْ: ايــــن چــَــنـْـــدْ وَقـْـــتْ دآشْــــتـَـــمْ بــــآهــــآت شـُـــوخــــي مــــيــــكــَــرْدَمْ... بــِــبــــيــــنـَـــمْ جــَــنــْــبـَـــشــُــو دآري يــــآ نــَــه... :ǀ
18-03-2013، 22:55
دستی نیست ، تا نگاه خسته ام را نوازشی دهد
اینــــــــــــــــــــــجــــــــا بــــــــــــــــــــــــــاران نمی بارد فانوسهای شهر ، خاموش و مرده اند دست های مهربانی ، فقیرتر از من انــــد نامردمان عشق ندیده خنجر كشیده اند بر تن برهنه و بی هویتم دلم می خواهد آنقدر بنویسم تا نفسهایم تمام شود آنقدر دفترهای كهنه را سیاه كنم تا سرم فریاد كنند می خــــــــــواســـــتم واژه ای پـــــــیـــــــــــدا كنم ، تــــــــــــــــــــــا دلتنگی كهنه و بی خاصیتم را عرضه كند ولی واژه ها باز هم غریبی می كنند می خواستم كاغذی بیابم ، منت نگذارد تنش را بدستانم بسپارد ، تا نوازشش دهم امّا ! اعتمادی نیست این لحظه های لعنتی باز هم مرا عذاب می دهند این دقیقه های بی وفــــا ، بی وجدانترینِ عالم اند آیا اینـــــــــــــجـــــــــــــــا آخریــــــــــــــــن ایستگاه عاشــــــــــــقیســـــــــت ؟
18-03-2013، 23:01
ناراحت چی هستی؟؟
دنیا که به اخر نرسیده! من نشدم دیگری!؟ تو که عادت داری....
18-03-2013، 23:04
یادمه وقتی کنارم نبودی بهت می گفتم ای کاش کنارم بودی
بهم میگفتی من کنارتم ولی تو منو نمیبینی بهم میگفـتی دســـتام تــوی دسـتت هســت بهم میگفتی دســـتات چـــرا اینقــدر ســـــرده میگفتی با گرمای دستم سردی دست تو از بین میره اون موقع خوب بـا این حرفات یادم میرفت که ازم دوری فکر میکردم واقعا کنارمی ولی الان که تو توی اون دنیایی و من روی زمین تنها واقعا احساس میکنم که ازم دوری واقعا احساس میکنم که تــنــهــام چون دیگـه نیســـتی که بـا حرفـات آرومم کنــی
20-03-2013، 11:48
چِرا آدَما نِمیدونَـ ن بَعضی وَقت ـها خُداحافـِـظ یَعنی : نَذار بِرَم یَعنی بَرَم گَردون سِفت بَغَلَم کُـ ن سَرَمو بِچَـسبون به سینَت بِگو :خُدافــِــظ و زَهرِ مـــار!!
20-03-2013، 16:54
گریه ی آخر شب هام …
انگار کافی نبوده … این روزها … اول صبح ها هم … گریه می کنم …
23-03-2013، 10:20
گاهی چنان دلتنگ میشوی که کنار او نیز دلتنگش هستی...
ای تمام صدایم... ای تمام سکوتم... دلتنگ نگاهت شدهام. ای عشق لایزال کمی امانم بده تا بتوانم تمام هستیام را برایش هست کنم...
06-04-2013، 16:29
نه صدایش را نازک می کرد ،نه دستانش را آردی ،از کجا باید به گرگ بودنش شک می کردم ؟ها خدا؟[
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|