06-08-2013، 14:48
صدا ميكنم " تــــــــــــو " را...
اين " جان" كه ميگويي
جانم را ميگيرد...!
موقعي كه نيستي....
دمار از روزگارم در مي آورد....
|
×{♥ بُغـــض قَـَـلَــــم " نُسخـــه ی ســہ "♥ } × |
|||||||||||||||||||||||
06-08-2013، 14:48
صدا ميكنم " تــــــــــــو " را...
اين " جان" كه ميگويي
جانم را ميگيرد...!
موقعي كه نيستي....
دمار از روزگارم در مي آورد....
06-08-2013، 14:48
برای آن عاشق بی دلی مینویسم
که حرمت اشکهایم را ندانست .برای آن مینویسم که معنی انتظار را ندانست .چه روزها و شبهایی که با یادش سپری کردم برای آن مینویسم که روزی دلش مهربان بود .مینویسم تا بداند دل شکستن هنر نیست نه دیگر نگاهم را برایش هدیه میکنم و نه دیگر دم از فاصله ها میزنم و نه با شعرهایم دلتنگی را فریاد میزنم. مینویسم تا شاید نامهربانی هایش را باور کند
06-08-2013، 14:48
نام:آواره... شهرت:سرگردان...
شغل:گدای محبت...
نام مادر:چشم انتظار...
نام پدر:سلطان غم...
جرم:به دنیا آمدن...
محکومیت:زندگی کردن...
مدت گذشته:۲۵ سال...
تاریخ آزادی:مرگ...
تلفن:آه و ناله...
آدرس:شهر بی مهری-چهارراه انتظار-
خیابان سوز و گداز-
کوچه ی نامردی-پلاک تنهایی
06-08-2013، 14:49
(آخرین ویرایش در این ارسال: 06-08-2013، 14:52، توسط *2gether4ever*.)
اين روزها دلم آغوش ممنوعه ای ميخواهد
که شرعی بودنش را فقط من ميدانم و خدايم...
هیسْ...
دِلَم را خواباندَم
تا بیدار نَشُده و بَهانه ات را نگرفته...
بُرو...
06-08-2013، 14:52
آخه خدا جون! قربون بزرگیت، وفای سگ به چه کارمون میاد؟!
یه فکری به حال آدمات میکردی!
06-08-2013، 14:52
(آخرین ویرایش در این ارسال: 06-08-2013، 14:53، توسط *2gether4ever*.)
هـــــــــــــــــــــــــــــــــی فُلانــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
عاشقانه هایَمـــــــــــــــــــــــــــ را به خود نگیـــــــــر مَعشوقه ی مـــــَ ــــن کَسی استــــــــــــــــــــــ که هَنوز از مـــــــــــــــــــــــــادَر زاییده نَشده هرگز به گذشته بر نگردید!
اگر سیندرلا برای برداشتن کفشش بر میگشت هرگز یک پرنسس نمی شد...
06-08-2013، 14:55
وقتی می گویم دیگر سراغم نیا؛ فکر نکن که فراموشت کردم یا دیگر دوستت ندارم. نــــــــه! من فقط فهمیدم وقتی دلت با من نیست، بودنت مشکلی را حل نمی کند…
06-08-2013، 14:55
(آخرین ویرایش در این ارسال: 06-08-2013، 14:56، توسط *2gether4ever*.)
خوبم …!
باور کنيد …؛ اشک ها را ريخته ام … غصه ها را خورده ام …؛ نبودن ها را شمرده ام …؛ اين روزها که مي گذرد … خالي ام …؛ خالي ام از خشم، دلتنگي، نفرت …؛ و حتي از عشق …! خالي ام از احساس … بیــ ـآ آخــ ـر ایـ ـن کوچهـ ادآمهـ بدهیـــمـ عشـ ـق بازیـ ـمآنـ رآ هیچ کسـ نیستـ جُــز مــن و تـ ـو و خـــدایے کهـ عآشقـ ایــن عشـــق بآزے هآے دزدکیستــ ایـــن بــ ـآر شیـ ـطآنـ رآ گــول خـوآهیــمـ زد آخـ ـر ِ ایــ ـن کوچهـ بهشـــت منــو توستــ ...
06-08-2013، 14:57
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام میکرد
بهم چی گفت؟ گفت:
جایی که میری مردمی داره که میشکنند
نکنه غصه بخوری تو تنها نیستی
تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری
قلب میذارم که جا بدی
اشک میدم که همراهیت کنه
و مرگ که بدونی برمیگردی پیش خودم
06-08-2013، 15:00
خدایا! در انجماد نگاه های سرد این مردم، دلم برای “جهنمت” تنگ شده
| |||||||||||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|