15-08-2013، 17:56
هروقت كم مي آورم ميگويم اصلابرايم مهم نيس......
اماتوخودت خوب ميداني نبودنت چقدربرايم مهم است!!!!!
اماتوخودت خوب ميداني نبودنت چقدربرايم مهم است!!!!!
|
×{♥ بُغـــض قَـَـلَــــم " نُسخـــه ی ســہ "♥ } × |
||||||||||||||||||||||||||||||||
15-08-2013، 17:56
هروقت كم مي آورم ميگويم اصلابرايم مهم نيس......
اماتوخودت خوب ميداني نبودنت چقدربرايم مهم است!!!!!
15-08-2013، 18:15
طفلکـی تلـف شـد
زنـدگـی ام را مـی گـویـم کـهـ گیـر دستـان مـ ــ ـ ـن افتـاد..
می شود کمی بخندی به حوض آب ؟
میخواهم عکس بگیرم یادگاری از روی ماه … با مهربانیت معجزه میکنی ؛ من به پیامبری ات مدتهاست ایمان آورده ام !
15-08-2013، 19:43
گاهـے ڪـلام در وصـفــ واقعیـتــِ مـا ڪـم مـےآورد
ناچـ ــارایـن ســہ نقـطــہ …و دیگـ ـر هیــچ!
15-08-2013، 19:47
خدا را چه دیدی شاید دوام آوردم !
هر تمام شدنی که مرگ نیست !؟ گاهی میتوان کنارِ یک پنجره سیگار به دست و منتظر “پوسید” …
15-08-2013، 19:48
پرسيدند چند سال داري؟
گفتم: اگه روزهاي غمناك زندگيم را خط بزني، كودكيم
15-08-2013، 19:51
سیگار کشیدنم را کلاس نامیدند ؛ نمی دانستند که من از کلاس زندگی مدتهاست اخراج شده ام !
15-08-2013، 21:40
برگـَـــرد..
یادت راجاگذاشتی … نمی خواهم عُــمری به این امید باشم که برای بُردنَش بر می گردی ..
16-08-2013، 1:37
(آخرین ویرایش در این ارسال: 16-08-2013، 1:42، توسط radmehr rad.)
همه می گویند از صبح بنویس ،از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت ، باران پنجرةچشمانم را شسته است.
همه دلشان نقش مثبت می خواهد و آدم های خوشحال، امّا من گمان می کنم این خیلی خوب است که نمی توانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم.
بی ستاره ام و زرد با طعم معطّرِ پاییز ، که حضورش
تنها معجزة لحظه های تنهایی من است.
قیمت وفا شاید گران تر از آن بود که بهانة دوست داشتنیِ زندگیم از عهدة داشتنش برآید...
سقف اعتماد تعمیری ست ،مدام چکّه می کند ، آغوش ِ ترانه ها هم چنان از عطر تن او که باید پُرباشد خالی ست،نم دانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را.
مهم نیست تمام سر زنش ها را می پذیرم به بهانة تولدِ حقایق غم انگیزی که دردرا به درد می آورد و آتش را می سوزاند.
این دل دیوانه همیشه یک پادشاه مغرور
حقیقی داشته است،اگر ترانه ها ثمرة تخّیل بود به جنون نمی رسید. اعتراضی نیست کسی که به او نمی رسد به جنونِ رسیده از او راضی ست.خالصه غمِ سنگینی ست اگر سرِ نخواستن دلی دعوا باشد.اما همیشه حق با برنده ها نیست،می شود در عین بازنده بودن سربلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد.
قرار بود حقیقت را بگویم سخت ست،بی علاج ست،دانستنش آدم را کم کم می کشد،گریه شبانه می آورد،امّا همین است خبر کاملاً ناگوار و واقعی ست اون یکی روجز من داشت.
سکوت می کنم تا به خاک سپردن آخرین خاکستر های آرزوی برباد رفته ام آبرومندانه باشد،گریه می کنم باشکوه،مثل اقیانوس،بلندمثل اورست،او نمی شنود و نمی داند که ماه،خوشبختی مشترِک همة بی ستاره هاست.
یک سؤال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سؤال فکِر آشفتة من است:
چی کار کرد این دلِ سادَم
که از چشم تو افتادم؟
16-08-2013، 9:32
به اندازه تمام بودنت ، بعد از رفتنت ، نابودم کردی !
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|