^ـــ^♂/ ↙ گُــفـتُـــــگــویِ آزاد نُسـ×ــخِه ی چِـــِ ــهــِ ــــل ↘ ♂^ـــ^

[Ƒαкє ѕмιƖє]

اگه بخوایم دوباره داستان رو میتونیم ادامه بدیم برادر من ....
خوده من دفتر این داستان رو باز کردم و میگم به نظره من زیبایی درون زیبا تر از زیبایی ریخته
اینا هرجیم بگن باز با من طرفن
درسته سنم کمه ولی به قول معروف و همین کتاب داستانه فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین

چه ریزه هه

اندیشه ی خوبی داری ولی دیگه نمیشه این اندیشه رو احیا کرد. خود من یه دورانی این رو میگفتم ولی هیچگاه یک دوست دختر بیریخت و حتی معمولی از دید خوشگلی نداشتم که خودش نشون میده چه توقع آدما از ظاهر زیاده حتی اونی که ادعاش میشه یا کتاب میخونه خیلی.

من پسرم

ماکان بش بگو سره کار بوده

اوهوک! پس خرابید تو و ماکانم   از درون مانند من و حمید

من هم کمتر می ام این جا شاید هر دو روز 1ساعت

پس بذار واسه سال اینده مدیر شدن رو




چی شده حمید؟!

تعریف از خود نباشه من فرق میکنم من جزوی از عجایب هفتگانه هستم

[Mïņ̃†êR]

شک ندارخواهر خودميم

فدات

نه باووو
یدونه دارم با دنیا عوضش نمیکنم
یه اتفاق بهتره
اخخخخ خدا
من از امشب به بعد دیگه به ss.mu نه تیکه میندازم نه ازش ایراد میگیرم
دیگه برید حال کنید

خب اول منو از اون لیسته در بیار چون پسرم بدش باید به همه ارسالام لایک بدی

[FARID.SHOMPET]

عجبا ×
یک سال !
مگه چیه که 1سال صبر کنم !

خودت گفتی که پس از مهر ماه هر دو روز 1 ساعت هستی. روشن هست که کم خواهی اومد.

حالا اگه گفتی اسمم چیه؟

شایان؟! به شیوا هم نزدیکه.



حمید چی شده که پسر خوبی شدی!؟

[Hamidreza jefri HHH]

در ضمن از امشب به بعد به همه سپاس میدم میشم عمو سپاسی

[βΑllεяiηΑ♡]

در ضمن از امشب به بعد به همه سپاس میدم میشم عمو سپاسی

حميد اخر تابستون اخه

[Mason]

اوهوع:|
سلام:|

[Hamidreza jefri HHH]

حمید چی شده که پسر خوبی شدی!؟

خیلی اتفاقش خوبه
یعنی از اون موقع تا حالا دارم بال بال میزنم

[βΑllεяiηΑ♡]

حميد
سپاس
o____O

[Hamidreza jefri HHH]

دعوت مودبانه ی بابام از من برای صرف شام :
تَن لَشتو از پشت کامپیوتر جمع کن بیار، سفره پهن کن !!
محبت همینجوری داره میپاچه رو در و دیوار

[Mïņ̃†êR]

شایان؟! به شیوا هم نزدیکه.

نه نه