ارسالها: 459
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Mar 2013
سپاس ها 2197
سپاس شده 1859 بار در 832 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بچه بودم مادرم به من یاد داده بود تو خونه که تنها هستی کسی رو راه نده و خلاصه از این حرفای امنیتی که هر کسی به بچش میگه !
یه روز عمه و عموهام اومدن خونمون ، نزدیک ۱۰-۱۲نفر بودن ، منم که تنها خونه بودم اونارو راه ندادم ؛ هرچی اونا و همسایه ها میگفتن اینا فامیلاتونن من زیر بار نمیرفتم … تازه سرمو از پنجره می کردم بیرون اونارو با سنگ میزدم !
ینی یه همچین بچه مطیع قانونی بودم من …
بازم تو خواب من با من قدم بزن
آروم و سر به زیر
میمیرم از غم و بی خود سراغمو از آدما نگیر
ارسالها: 459
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Mar 2013
سپاس ها 2197
سپاس شده 1859 بار در 832 ارسال
حالت من: هیچ کدام
29-08-2013، 12:42
(آخرین ویرایش در این ارسال: 29-08-2013، 12:44، توسط bela vampire.)
یه بار بابام گفت برو چایی بریز ، منم گفتم تو نزدیکتری به آشپزخونه تو برو بریز بیار بخوریم !
پا شد رفت اون سر پذیرایی نشست گفت حالا تو نزدیک تری ، تو برو بریز بیار بخوریم …
داﺩﺍﺷﻢ ﺩﻳﺸﺐ ﮐﻠﻲ تقلب ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍ ﺍﻣﺘﺤﺎن ﻓﻴﺰیکش ، صبح ﻳﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺒﺮﻩ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺩﺭﺑﺴﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺳﺮ ﺟﻠﺴﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﻮﻧﻪ !
واقعا راضیم ازش …
به مامانم میگم : شام چی داریم ؟
میگه : آنچه گذشت !
میگم : غذای جدیده ؟
میگه : عارع …
میگم : خو حالا چیا داره توش ، واسه سلامتی خوبه ؟
میگه : هرچی تو این هفته پختم و کوفت نکردی رو قاطی کردم دوتا تخم مرغم زدم بهش و مث کتلت سرخش کردم !
اگه اینم کوفت نکنی فردا شب پس از سالها داریم …
بابام ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻭﻝ ﮔﻮﺵ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﺑﻌﺪ ﯾﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ ﯾﺎ ﺑﺮﻭ ﻓﮑﺮﺍﺗﻮ ﮐﻦ ﺑﻌﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ !!!
پدر دمکراته ما داریم ؟؟؟
الان مادرم اومده میگه بیا دلستر بخور پسرم ، تعجب کردم میگم دستت درد نکنه !
میگه آخه از این تلخاست کسی نمیتونه بخوره …
خسته و مونده رسیدم خونه میگم سلام مامان غذا چی داریم ؟
مامانم با مهربانی بی سابقه ای میگه سلام عزیزم چند لحظه صبر کن الان نهارو حاضر میکنم …
با کمال تعجب میگم مامی مهربون شدی ؟؟؟!!!
میگه اه تویی ؟ فکر کردم مبیناست (آبجی کوچکم) ! کارد بخوره اون شکمت اول برس بعد نهار نهار کن ، از صبح تا الان پای گاز وایسادم … خلاصه یک قشقرقی به پا کرد که نگو و ننویس …
یه فامیل داریم اسم پسرش هامونه (به معنی دشت) ، اسم دخترش صحرا (به معنی صحرا)
حالا دوشواری من اینه که ببینم اسم بچه بعدیشو چی میذاره ؟
الف – بر و بیابون
ش – پارک
ظ – فضای سبز
ه – محیط زیست
مامانم کارگر آورده خونه رو تمیز کنه …
بعد به من میگه برو اون اتاقتو تمیز کن الان بیاد بخواد اونجارو تمیز کنه ببینه کثیفه زشته !!!
.
به مامانم میگم میخوام ازدواج کنم !
مامانم : غلط میکنی …
من چرا ؟؟؟؟؟
مامانم با یه حالت معصومانه : آخه تو دلت میاد مردم به من بگن مادرشوهر ؟
.
بازم تو خواب من با من قدم بزن
آروم و سر به زیر
میمیرم از غم و بی خود سراغمو از آدما نگیر
ارسالها: 459
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Mar 2013
سپاس ها 2197
سپاس شده 1859 بار در 832 ارسال
حالت من: هیچ کدام
29-08-2013، 12:44
(آخرین ویرایش در این ارسال: 29-08-2013، 12:45، توسط bela vampire.)
چند روزه بدجور سرما خوردم ، دیشب مامانم میگه پسرم فردا نرو دانشگاه ، عزیزم استراحت کن ! منم نرفتم …
هیچی دیگه از صب ساعت ۶ دارم کابینتارو دستمال میکشم
بعدش باید دیوارای آشپزخونه رو تمیز کنم
الانم داره فرشای پذیرایی رو جمع میکنه که بشورم !
.
مامانم توی حال خوابیده بود منم تلویزیونو خاموش کردم سعی کردم سر و صدا نکنم ، رفتم توی آشپزخونه نشستم مثل کوزت واسه دل خودم داشتم سبزی پاک می کردم که یهو زنگ آیفونو زدن !
دیدم مامانم به تاخت پرید گوشی آیفونو ورداشت گفت کیه ؟ یارو گفت : لباس کهنه کفش کهنه دارین ؟ مامانم هرچی از دهنش درومد به یارو گفت بعدم کلی فحش بار من کرد که چرا خونه اینقدر ساکته آدم از خواب می پره هول میکنه ؟
ینی خدا آمریکارو لعنت کنه با این تحریماش …
بازم تو خواب من با من قدم بزن
آروم و سر به زیر
میمیرم از غم و بی خود سراغمو از آدما نگیر
ارسالها: 4,356
موضوعها: 41
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 11500
سپاس شده 26577 بار در 10700 ارسال
حالت من: هیچ کدام
آدمو سگ بگیره جو نگیره :|
A Friend is nothing but a known enemy
ارسالها: 459
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Mar 2013
سپاس ها 2197
سپاس شده 1859 بار در 832 ارسال
حالت من: هیچ کدام
کی اینجا اسمش ایمانه؟؟؟؟ :|
بازم تو خواب من با من قدم بزن
آروم و سر به زیر
میمیرم از غم و بی خود سراغمو از آدما نگیر