✘گُـفــتُــگـ ــ ـ ــوے آزآב نَُـ ـ ــســפֿِــﮧ ے چِـ ـ ـهـلُ یِـکــ✘

[KᏙ¥றᏙƝ]

سلام حمید

[*Nafas*]

حمید!

-_-
لامصب خبرا چه زود میپیچه :|
اره اوا منو بیشتر از لعیا دوس داره
[/quote]

چقد عالی!!
حالا چرا بچه هاتو انداختی؟!

[Hamidreza jefri HHH]

سلام حمید

علیک سلام -_-

[+shina+]

حالا چرا بچه هاتو انداختی؟!

بچه؟

[KᏙ¥றᏙƝ]

بابت اون روز معذرت می خوام

[Hamidreza jefri HHH]

چقد عالی!!
حالا چرا بچه هاتو انداختی؟!

اوا دیشب با بابام دغوا کردم مشتی -_-
بهش گفتم خودمو میکشم
گفت برو بکش
داشتم میرفتم لبه پنجره
پامو گذاشتم لبه پنجره کشیدم عقب تا میتونست چک زد
بعدش بحثمون شد
گفتم من خودمو میکشم
گفت بکش
از صبح که رفتم هر 5 دقیقه زنگ میزد

---

حالا چرا بچه هاتو انداختی؟!

چون اوا نمیخواست -_-

بابت اون روز معذرت می خوام

(:
بخشیدم (:

[+shina+]

چقد عالی!!
حالا چرا بچه هاتو انداختی؟!

اوا دیشب با بابام دغوا کردم مشتی -_-
بهش گفتم خودمو میکشم
گفت برو بکش
داشتم میرفتم لبه پنجره
پامو گذاشتم لبه پنجره کشیدم عقب تا میتونست چک زد
بعدش بحثمون شد
گفتم من خودمو میکشم
گفت بکش
از صبح که رفتم هر 5 دقیقه زنگ میزد

چقده خطرناکی تو .  .


لبه ی پنجره

[*Nafas*]

اوا دست بزن داره؟!
نهههههه
بهش نمیخوره!!!
اخی صورتت کبود شد؟!
تو چرا به من سپاس نمیدی اخه؟!
چرا من میترسم باهات حرف یزنم؟!
خل شدم!

[+shina+]

چن روز پیش کفر بابامو در اوردم


ی دونه زد

تا خود صب گریه کردم

[Hamidreza jefri HHH]

تو چرا به من سپاس نمیدی اخه؟!
چرا من میترسم باهات حرف یزنم؟!
خل شدم!

از این به بعد سعی میکنم سپاس هم بدم -_-
اینجا بیشتریا از من میترسن :/
بخاطر اخلاقمه :/
اخلاقم بد نیست
سخت گیرم -_-
بهتر بگم
به هر کسی رو نمیدم :/

تا خود صب گریه کردم

منو دیشب خیلی زد
دستشم سنگینه
-_-
ولی خوب خدایی ارزش داشت :/