14-10-2014، 19:26
برایت قهوه میریزم، کمی شیر، دو قاشق شکر،
میگذارم جلویت روی میز،
گلدان گل را کنارتر میگذارم
تا بهتر ببینمت.
قیافه جدی به خودم میگیرم
و با لهجهای که حالا برای خودم هم بیگانه است،
میگویم:
قهوهات سرد میشود.
هر کجا که هستی، زودتر به خانه بیا
و همانطور مینشینم تا تو یکروز بیایی...
وقتی حتی نبودن آدمها برایت قشنگ میشود.
(نیکی فیروزکوهی)
میگذارم جلویت روی میز،
گلدان گل را کنارتر میگذارم
تا بهتر ببینمت.
قیافه جدی به خودم میگیرم
و با لهجهای که حالا برای خودم هم بیگانه است،
میگویم:
قهوهات سرد میشود.
هر کجا که هستی، زودتر به خانه بیا
و همانطور مینشینم تا تو یکروز بیایی...
وقتی حتی نبودن آدمها برایت قشنگ میشود.
(نیکی فیروزکوهی)