امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان زیباوعاشقانه یلدا(نیای نصف عمرت برفناست)خیلی قشنگه

#7
چون دارم میرم بقیشو میزارم
**********************
آخ!! یعنی آخ که خوش بحال شاگرد تنبلاشون! هم یکشنبه تعطیلن و هم جمعه!

خانم پرهام خدا قسمت کنه یه سفر برین ببینین چه خبره اون طرفا! راستشرو بخواین خودمم پشیمونم از اینکه برگشتم!

انگار به چیزي گم کردم! عجیب عادت کردم به اونجا. اصلا نمیتونم اینجا نفس بکشم!

« یه دفعه نیما بلند گفت »

الهی آمین!

« همه یه دفعه برگشتن و نکاهشکردن که گفت »

الهی آمین که من نرفتم اون طرفا! وگرنه الآن اینجا خفه خونی گرفته بودم، اونم با این آلودگی هوا!

خانم پرهام تو نمی دونی نیما جون! چه آب و هوایی داره اونجا ها! چه نولوژي اي داره اون طرفا!

نیما الهی فداي آب و هواي اون طرفا بم من! حالا تکنولوژي سرشونو بخوره!

خانم پرهام باید بري ببینی! خیابونا همه پهن و گشاد! تاکسی، فت و فراوون! مثل مورچه تاکسی تو خیابونا ریخته! اتوبوس می

اد آدمو سوار می نه مثل نهنگ! تراموا می آد مثل هیولا! درش وا می شه و هزار تا آدمو می کشه تو خودش! مترو می اد مثل

اژدها! دیگه مسافر رو زمین نمی مونه که!

نیما مگه باغ وحشه که اینقدر جک و جون ور توش رفت و آمد دارن؟

همه زدن زیر خنده اما زود جلو خوشونو گرفتن. زیر چشمی یلدا رو نگاه می کردم. از رفتار مادرش ناراحت شده بود. مادر »

« نیما براي این که جلو خنده ش رو بگیره شروع کرد به تعارف کردن

بفرمائین ترو خدا. یه میوه پوست بکنین. گلوتون خشک شده.

« خانم پرهام یه نگاهی به میوه ها کرد و گفت »

هر چی میوه ي خوبه، از اینجا صادر می کنند اونجا! آت و آشغالشون می مونه واسه خودمون!

« نیما یه نگاهی به میوه ها که همه درشت و حسابی بودن کرد که آقاي پرهام گفت »

خانم از این میوه حسابی تر دیگه چی می خواي؟ این پرتقالا هر کدوم اندازه ي چی بگم ...

نیما توپ تخم مرغی!

آقاي پرهام پوپ تخم ...

« دوباره همه زدن زیر خنده که نیما گفت »

ببخشین، تو= هند بال!

آقاي پرهام راست می گه، اندازه توپ هند باله!

خانم پرها اینا رو که نمی گم! شما اصلا حواس ت نیس یه حرفام شازده!

نیما اي بابا! شازده اصلا توجه نمی کنن!

خانم پرهام همیشه همینطوریه! همه ش هوش و حواسش یه جاي دیگه س!

« زود پدر نیما حرف تو حرف آورد که صحبت ادامه پیدا نکنه و گفت »

خب یلدا جون، شما چیکارا می کنی؟ شوهر که نکردي اونجاها؟

« تا یلدا اومد جواب بده، خانم پرهام که چونه ش گرم شده بود گفت »

واه! نه که نکرده! یعنی خیلی ها اومدن جلو اما پسندمون نشدن. دکتراي خارجی می اومدن اونم چه دکترایی!

« نیما آروم در گوش من گفتا »

همه آبدار و درشت!

خانم پرهام مهندسا می اومدن اونم چه مهندسایی!

نیما آروم همه رسیده و شیرین!

خانم پرهام اما هیچکدوم در شأن خونواده ي ما نبودن!

« نیما آروم به من گفت »

بیچاره شدي سیاوش! اینا داماد کمتر از نخست وزیر قبول ندارن!

« بعد به خانم پرهام گفت »

حق داشتین وااله! داماد یه خونواده سرشناس باید چیز باشه! چی بهشمی گن؟ 1

خانم پرهان اسم و رسم دار نیما جون.

نیما بغله، بتید اسم ورسم دار باشه. معروف باشه. مثل اصغر قاتل! همه میشناسنش!

« همه زدن زیر خنده که خانم پرهام گفت »

واقعا بانمکه این نیما جون .

نیما لطف دارین شما. شوخی می کنم که مهمونی خشک و سرد نباشه!

« بعد آروم به من گفت »

چونه ت بخشکه زن! سرمون رفت!

مادر نیما راستی، خانم بزرگ چطورن؟ عمه خانم چطورن؟ چرا تشریف نیاوردن؟

خانم پرهان شازده خانم اهل جایی رفتن نیستن. خانم بزرگم با اون سن و سال براشون سخته که جایی برن. یه خرده اي هم

که مریضهستن.

مار نیما خدا شفاشون بده.

خانم پرهام این آخري ها یه خواستگار براش اومد.

نیما واسه خانم بزرگ؟!

« همه زدن زیر خنده که خانم پرهام گفت »

برو تو ام نیما! دارم یلدا رو می گم!

آقاي پرهام اتفاقا خانم بزرگ بی میلم نیستن!

« ! خانم پرهام یه چپ چپ به آقاي پرهام نگاه کرد که شازده در جا خنده رو لبش خشک شد »

خانم پرهام آره، خواستگارش خلبان بود. بهشون گفتیم اصلا حرفشو نزنین!

نیما خوب کردین! می خواستین بگین قبل از شما اخوي یوري گاگارین اومد ردش کردیم! تازه اون فضانورد بود!

« دوباره همه خندیدن که خانم پرهام به نیما گفت »

نیما جون تو شغل ت چیه؟

نیما رو من اصلا حساب نکنین که شغلم طوري که تا صد سال دیگه تو کوچه مونم معروف نمی شم چه برسه تو شهر! شما

باید دنبال یکی باشین که همه ي دنیا بشناسنشمثل ناپلدون بنا پارت!

دیگه این دفعه منم نتونستم خودمو نگه دارم و زدم زیر خنده! کور شده خودش اصلا نمی خندید! مادر نیما همونجور که می »

خندید، تند تند میوه تعارف می کرد که مثلا حرف تو حرف بیاره! سیما که بلند شد و از تو سالن رفت بیرون! پدر نیمام بلند

« بلند زینت خانم رو صدا می کرد و می گفت چایی بیاره! خلاصه پدرم که سخت خودشو نگه داشته بود گفت

جناب پرهام، کارخونه رو چه کردین؟ هنوز دارینش؟

آقاي پرهام بغله، هنوز داریمش. یعنی با یکی دو تا از دوستان شریکم.

پدرم ت هنوز خودتون ریاست ش رو بعده دارین؟

پرهام چه فرقی می کنه؟ مهم درست اداره شدن اونجاس. حالا چه من چه کس دیگه.

خانم پرهام یعنی چه؟ با بودن تو که سهام داره عمده اي، ریاست اونجا که به کس دیگه نمی رسه! ناسلامتی شازده ام هستی

و از یه خاندان بزرگ!

پرهام حالا که وقت این حرفا نیس خانم! مثلا اومدیم عیادت مریض!

خانم پرهام بفرمائین زبونشرو ندارید! بفرمائید دست و پاش رو نداریند! بفرمائید که چشم ندارید ببینید دور و ورتون چه

خبره!

« نیما آروم در گوشم گفت »

نخیر! انگار طباخی تعطیله! چشم و پاچه و زبون تموم شده! مونده فقط مغز و بنا گوش!

خانم پرهام فکر نمی کنی مردم پشت سرمون چی می کن؟ می گن شازده کفگیرش ته دیگ خورده و سهام ش رو فروخته!

اصلا شما دخالت نکن. من خودم یه روز می آم کارخونه و تکلیف همه رو روشن می کنم!

پرهام بیچاره سرش رو انداخت پایین از خجالت و یلدام که خیلی ناراحت شده بود به هواي سردرد بلند شد و از همه عذر »

« خواهی کرد و رفت تو حیاط که نیما به من گفت

بلند شو دیگه آب تصفیه شده! طرف خودش رفت تو حیاط. فعلا تا اینجا خر تو خره، برو باهاش صحبت کن. فقط زود حرفاتو

بهش بزن که وقت کمه. نري اونجا عین شلغم واستیا!

تو ام بیا نیما!

نیما من بیام چیکار؟! بلند شو خجالت بکش! برو مثل یه مرد باهاش حرف بزن! یاالله دیگه!

آروم بلند شدم و از پشت مبل ها، بدون این که کسی متوجه بشه رفتم طرف حیاط. تو سالن همه داشتم با هم صحبت می »

کردین. نیمام براي اینکه شلوغش کنه و کسی توجه ش به من و یلدا جلب نشه، دوباره جریان ریاست کرخونه رو پیشکشید.

نیما بعله. خانم پرهام صحیح می فرمائین. جلو سر و همسر خوبیت نداره که تا شازده هستن، یکی دیگه بشه رئیسکرخونه!

اصلا آدم شازده می شه براي چی؟ براي این که رئیسکارخونه م باشه دیگه !

خانم پرهام قبون دهن ت نیما جون ...

دیگه از سالن اومده بودم بیرون و نفهمیدم خان پرهام چی گفت. از راهرو رد شدم و رفتم طرف حیاط. خونه ي نیما اینا »

بزرگ بود و یه حیاط قشنگ و بزرگم داشت که یه حوض وسط ش بود. یلدا کنار حوضواستاده بود و داشت به درختا نگاه

« می کرد. آروم رفتم جلو و گفتم

سرتون بهتر شد؟

« یلدا خونه ي روبرویی رو که خونه ي خودشون بود نشون داد و گفت »

از خونه ي ما اینجا دیده می شه. چند بار تا حالا شما رو، وقتی می اومدین پیش نیما دیدم.

« بعد برگشت طرف منو گفت »

سرم درد نمی کرد. می خواستم از اونجا فرار کنم.

« اشاره به سالن »

اینکه موضوع مهمی نیس. گاه گداري بین پدر و مادر منم از این بحث ها پیشمی آد.

یلدا ولی بین پدر و مادر من همیشه از این بجث ها پیشمی آد!

« خیلی هول شده بودم. نمی دونستم چی باید بهش بگم که یه دفعه گفتم »

مامان تون راست می گن؟

یلدا در مورد چی؟ در مورد کارخونه؟

نه، نه! در مورد همونا که می گفتن.

یلدا در مورد شرکا بابام؟

نه! همونا که براي شما می اومدن!

با حالت تعجب نگاهم کرد که دیدم انگار قیافه و حالت دست و پا چلفتی ها رو بخودم گرفتم! یه آن مکث کردم و بعد گفتم »

«

خواستگارا رو می گم.

« یلدا خندید و گفت »

بهم نمی آد خواستگار دکتر و مهندس داشته باشم؟

نه، نه! منظورم این نبود! می خواستم بگم که شما خودتون اونا رو چیز می کنین یا اونا خودشون ول می کنن! منظورم اینه که

شمام با مادرتون مثل هم هستین؟!

یلدا خندید. خیلی هول شده بودم! وقتی جلوم بود و تو چشمام نگاه می کرد، دست و پامو گم می کردم و نمی دونستم چی »

« ! باید بگم

یلدا اگر منظورتون از نظر عقایده، باید بگم نه. ولی خب، می بینین که!؟

بله. منظورم همین بود! فقط انگار خیلی بد عنوان کردم!

خندید و رفت طرف پله هاي حیاط و روي پله ي بالایی نشست. طوري نشسته بود که پشت ش به در راهرو بود. همونطور »

که اونجا واستاده بودم، دیدم که نیما اومد پشت در راهرو واستاد و شروع کرد به من اشاره کردن! نمی فهمیدم چی داره می گه

! هی بهم اشاره می کرد که برم پیش یلدا بنشینم و گاهی م می زد تو سر خودش و حرصمی خورد! آخرش انگار داشت بهم

فحش می داد! بعد که دید من واستادم و نگاهشمی کنم، لنگه کفش ش رو در آورد ومی خواست پرت کنه طرف من که یه

« دفعه بی اختیار گفتم

خب خب!

« یلدا با تعجب یه نگاه به من کرد و گفت »

چی خب خب؟!

« ! هم خنده م گرفته بود و هم هول شده بودم و هم خجالت کشیدم »

هیچی یلدا خانم! همینجوري یه چیزي گفتم!

یلدا چرا واستادین؟ شمام بیاین اینجا بشینین!خسته می شین سرپا واستادنی.

نه خیلی ممنون.

تا اینو گفتم، نیما دستش رفت بالا که کفش ش رو رت کنه طرف من! منم چون میشناختمشکه ممکنه همین کارو بکنه، »

« ! زود رفتم و کنار یلدا رو پله نشستم! حرکتم با چیزي که به یلدا گفتم تناقضداشت که یلدا زد زیرذ خنده

ببخشین! یه دفعه خسته شدم!
❤خیــــلی سـخته عاشــق کسی باشی که روحشــم خبــر نداشـتته باشه ولی خیلی شرینه عاشــقانه یواشکی نگاهش کنی تو دلت بگی دوست دارم❤

 




سربزنی خوشحال میشم
شهرک دخترانhttp://urbsgirls.blogfa.com /
کلبه کوچک کودکان سرطانی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://ilove1320.blogfa.com
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://sherziba.loxblog.comנڵכ ּۅݜتﮧ ﮧاے נڵ
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان زیباوعاشقانه یلدا(نیای نصف عمرت برفناست)خیلی قشنگه - ✘Miss maryam✘ - 28-09-2013، 15:36

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  خفن ترین سریال عمرت !!!!
  اگه یه زمانی یه جن خیلی ترسناک دیدی چیکار میکنی. خاطراتتون اگه جن یا روح دیدید هم بگی
  نامه ای از یک پسر به پدرش!! (خیلی باحاله)
  یه سوال هوش جواب بدی خیلی مخی!
  اوضاع خیلی جدیه وقتی...
  تاحالا شده از کسی که بهت خیلی بد کرده انتقام بگیری؟چجوری؟
  قسمت های تکراری رمان ها (رمان خونا بیان اگه اشتباه بود منو بزنین)
  رمان درباره بی تی اس-رای بدید
Heart حرفای داغ مشتی .......... نیای واقعا دیگه نمیتونی وارد دنیای واقعی بشی!!!!
  زیبا ترین دختر فقیر جهان !!!!!!!!!!!!!!!!!! (خیلی خوشگله )

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان