13-10-2013، 20:30
نقل قول: وایی فرید درحالِ فرار بودم!>_<خو چی گفتن مگه؟
دو تا پیرزن داشتن باهم حرف میزدن!
منم بستنی میخوردمو گوش میدادم!
یکیش داشت درمورد عروسش حرف میزد!
یچی خنده دار گفت منم بستنی از دستم افتاد شروع کردم به خندیدن!>_<
با فریاد زد دُنبالم!
دیگه رفتم پشته درختا قایم شدم!