06-06-2012، 17:54
خدا چرا عاشق شدم من دیگه از دست این دل ی شب اروم ندارم وای چرا تو این زمونه شدم قربونی غم اسیر روزگارم روزا چشما ی نازش میشینه تو کتابم شبا وقتی میخوابم میبینمش تو خوابم واسش نامه نوشتم قشنگ و عاشقونه نوشتم دو تا چشماش منو کرده دیوونه رو پله های سنگی میشینم مات و بیدار چشمام رو تور ابراست سرم رو سنگ دیوار برات اواز میخونه لبای سرد و بستم......