اِنـصـــآفــــ نـیـستــــــ
کــه دُنـیــآ آنـقـَـدر کـوچَـکـــــ بـآشـَــد
کــه آدَمـ هــآی تـکـرآری رآ روزی صـَـد بــآر بــِبـیـنــی
و آنـقـَـدر بـُزرگــــــ بــآشَــد
کــه نـَتـَـوآنـی آن کَـسـی رآ کـه دلـَتـــــ مـیـخواهــَـد،
حـَـتــی یـِکــــ بــآر بـبــیـنــــی...!
هنوز هم توی گریه هام
منتظرم تا تو بیای و من
با یک دنیا اشک توی چشمام با لبام که میلرزن و قرمز شدن
خیره شم بهت بعد
سرمو به شونت فشاربدم و با اشکام لباستو خیس کنم
و تو بگی گریه نکن بابا
باباها که گریه نمی کنن
یک دخـــــــتـــــرمـــــــ
"هوای" کسی نمی شوم که به "هوای" دیگری برود
تنهاییم را با کسی قسمت نمی کنم که روزی تنهایم بگذارد
روح خداست که در من دمیده شده و احساس نام گرفته ارزان
[b]نمی فروشمش [/b]
دست هایم بالین کودک فردایم خواهد شد
بی حرمتش نمی کنم و به
هرکس ...
[b]نمیسپارمش. . .[/b]
"هوای" کسی نمی شوم که به "هوای" دیگری برود
تنهاییم را با کسی قسمت نمی کنم که روزی تنهایم بگذارد
روح خداست که در من دمیده شده و احساس نام گرفته ارزان
[b]نمی فروشمش [/b]
دست هایم بالین کودک فردایم خواهد شد
بی حرمتش نمی کنم و به
هرکس ...
[b]نمیسپارمش. . .[/b]
عشقتـــ رآ پنهآטּ میڪنـے ڪـہ مردآنگیتـــ خـدشـہ دار نَشـود !
اَخـمـ میڪنـے ڪــــہ مهربآنیَتـــ رآ پنهـــــآטּ ڪنے !
مَـرآ " شُمــآ " פֿـَطآبـــ میڪُنے ڪِـہ هَوآیے نشَومـ !
اَمـآ نمــیـدانـے !
نمـیـدانے ڪـــہ چقَـدر ایــטּ هـآ بـہ تـو مـے آینـد !
و مـَـטּ دیــوانـہ تـَر میشوَمـ......