اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ی داستان خیلی خیلی قشنگ)))))))

#1
ی اتاق باشه گرم گرم..........روشنه روشن....توباشی...منم باشم....کف اتاق سنگ باشه..سنگ سفید تومنو بغل کنی تانترسم....که سردم نشه....که نلرزم.اینجوری که توتکیه دادی به دیوار.پاهاتم درازکردی.منم اومدم نشستم جلوت بهت تکیه دادم.باهات محکم منو گرفتی .دوتادستتم دورم حلقه کردی بهت می گم...چشماتومی بندی؟؟؟میگی آره..بعدچشماتومی بندی....بهت می گم برام قصه می گی؟؟؟ توگوشم؟؟ می گی آره...بعدشروع می کنی آروم آروم توگوشم قصه گفتن..ی عالمه قصه طولانی بلند که هیچوقت تموم نمیشن....می دونی!!!می خوام رگ بزنم......رگ خودموو....مچ دست چپمووو......ی حرکت سریع ی ضربه عمیق..... بلدی که؟ ولی توکه نمی دونی می خوام رگموووبزنم.توچشماتوبستی نمی دونی.من تیغ ازتوجیبم ددرمیارم ...نمی بینی که سریع می برم.........نمی بینی.
خون داره می ریززززه.روی سنگهای سفیددددددددددد.نمی بینی که دستم می سوزه لبموووووگازمی گیرم که نگم.... آآآآآآآآآآآآخ!!!!!!که چشماتوووووبازنکنی ومنونببینی  توداری قصه می گی...دستمومی زارم روزانوووووم خوووون می ریزه روسنگها...قشنگه مسیرحرکتش!!!!ولیحیف که چشمات بسته ست وتونمی تونی ببینی.......توبغلم کردی می بینی که سرد شدم محکم تربغلم می کنی که گرم شم می بینی که تامنظم نفس می کشم.....تودلت می گی آخی دوباره نفسش گرفت. می بینی هرچی محکم تربغلم می کنی سردترررررمی شوم !!!می بینی دیگه نفس نمی کشم!!!!!!چشماتوووبازمی کنی می بینی من مرددددددددم....
می دونی؟من می ترسیدم خودموبکشم ازسردشدن....ازتنهایی مردن....ازخون دیدن....وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم......مردن خوووب بود......آرومه آروم......گریه نکن دیگه....من که دیگه نیستم تاچشماتوبووووس کنم بگم خوشگل شد یاااااااااا!!!!بعدشم توهمونجوووری وسط گریه هات بخندی...گریه نکن دیگه خب؟؟؟دلم می شکنه.....دل روحم نازکه....نشکونش خب؟.
 HeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeart

برای همه ی عاشقااااااااااااااا
به سلامتیشوووونHeartHeartHeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط *Armila* ، bahar03 ، Navisa. ، mobina bieber ، !~IмДи~! ، sara1112 ، کیمیانا ، saeed25/12 ، $$$danial$$$ ، امیرسام. ، Mahtab gf ، مروارید ، مهناجون78 ، _mozhdeh_ ، Mσηѕтєя Gιяℓ ، ♪♫ ¥MËLØÐ ♪♫ ، azary ، سانا50 ، shawkila ، دختری تنها درباران ، *غزاله* ، negin .m ، ayda1383 ، دختر شاعر ، LOVE KING ، Eli17 ، shervin 007 ، Samaneh77 ، B H A M E N.. ، maryamam ، NeGiN♦ ، ♥♥♥♥♥♥ girl sky ♥♥♥♥♥♥ ، hanieyh ، icegirl681 ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، دیانا2 ، ☠CrAzY✘G!Яl☠ ، گریس
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
ی داستان خیلی خیلی قشنگ))))))) - M A H S A N` - 29-10-2013، 14:55

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart جمله های کوتاه و قشنگ
  داستان کوتاه عاشقانه
  بار کج هیچ گاه به مقصد نمی رسد: داستان الاغ سخت کوش و بز حسود
  داستان اموزنده به خدایت نگو چرا
  اگه یه زمانی یه جن خیلی ترسناک دیدی چیکار میکنی. خاطراتتون اگه جن یا روح دیدید هم بگی
  داستان عشق مرا بغل کن
Book داستان ترسناک
  داستان وحشتناک(یکمی)
  داستان خنده دار و طنزی
  داستان به دنیا اومدن سید پوتین

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان