11-06-2012، 17:18
(آخرین ویرایش در این ارسال: 11-06-2012، 17:21، توسط sanaz_jojo.)
"فاصـــــــــــــــــــــــلهـ "
اینجا پایان ایستگاه است وچه ارام وچه غمگین پیاده می شوم تنها.... رها ... با قلبی
یخ زده با انبوهی از خاطره های سرد منجمد... با اخطار راننده ... که مسافر محترم ....
لطفا پیاده شو...اینجا اخر خط هست و من مسافری غریب وتنها در وادی تنهایی با
قلبی سرد یخ بسته با دستانی منجمد وبا پاهایی که لنگان لنگان به سوی کوچه
پس کوچه های تردید قدم خواهد زد دوباره تب سرد تنهایی ....گرمی تنم را ربوده بود ...
دفتر دلم را ورق زدم یکی یکی خاطراتش را سنجاق زدم تا نگاهم هرگز بدان ها نیفتد
وباز از اول نوشتم تنها ودل شکسته.... امروز ...امروز که می نویسم چقدر جای تو خالیست ...
حتی بادها هم ساز مخالف ... میزنند و ... گیسوانم را در اندوه بهانه های هر روزی ات
بر روی گونه های زردم ... می رقصانند! و ....مرا در هجوم خیال تو در رودخانه تنهایی
غرق می کند ...! شب ....تاریکی ....سکوت ....وهم ... باران...بوی خاک ... من ...بی تو....
و..سایه عریان درخت همسایه.. بر روی دیوار اتاق دلتنگی.... توهم یک نگاه.... از
زوایای ظهور گریه ها. قطره های اشک یکی یکی روی گونه ها ..چه تکرار بی رحمانه ای ..
اینجا پایان ایستگاه است وچه ارام وچه غمگین پیاده می شوم تنها.... رها ... با قلبی
یخ زده با انبوهی از خاطره های سرد منجمد... با اخطار راننده ... که مسافر محترم ....
لطفا پیاده شو...اینجا اخر خط هست و من مسافری غریب وتنها در وادی تنهایی با
قلبی سرد یخ بسته با دستانی منجمد وبا پاهایی که لنگان لنگان به سوی کوچه
پس کوچه های تردید قدم خواهد زد دوباره تب سرد تنهایی ....گرمی تنم را ربوده بود ...
دفتر دلم را ورق زدم یکی یکی خاطراتش را سنجاق زدم تا نگاهم هرگز بدان ها نیفتد
وباز از اول نوشتم تنها ودل شکسته.... امروز ...امروز که می نویسم چقدر جای تو خالیست ...
حتی بادها هم ساز مخالف ... میزنند و ... گیسوانم را در اندوه بهانه های هر روزی ات
بر روی گونه های زردم ... می رقصانند! و ....مرا در هجوم خیال تو در رودخانه تنهایی
غرق می کند ...! شب ....تاریکی ....سکوت ....وهم ... باران...بوی خاک ... من ...بی تو....
و..سایه عریان درخت همسایه.. بر روی دیوار اتاق دلتنگی.... توهم یک نگاه.... از
زوایای ظهور گریه ها. قطره های اشک یکی یکی روی گونه ها ..چه تکرار بی رحمانه ای ..