11-06-2012، 17:28
لابه لای کوچه های خاکی تابستان و در کنار خلوت ماه و ستاره ها سکوت آخرین شبهای شهریور را به تماشا نشسته ام و در خیالم با واژه های سردرگم و مبهم تنهایی سعی میکنم جمله ای بسازم که شاید بیهودگی روزهای گرم رفته را اندکی بهتر از آنچه اتفاق افتاده اند ،جلوه گر کند که ناگهان عابر همیشگی این شبها سوار بر دوچرخه قدیمی اش با ترنمی تازه از کنارم رد می شود و مثل پرستویی که خبر خوش رسیدن بهار را با خود می آورد ، نوید بخش ماه مهر می شود.
دست می برم و از گرده احساسم مشتی غزل در می آورم و به رسم شاباش بر سرش می ریزم و به دنبال آن همه وجودم سرشار می شود از حسی آشنا که طراوت را میهمان لحظه هایم می کند.گل از گل واژه هایم می شکفد.ذهنم تازگی می گیرد از هوای تازه ای که در ریه هایش می پیچد.لبخند شوقی میهمان لبهای احساسم می شود وبه یکباره همه داغ تابستانی دل من مبدل می شود به شوق پاییزی.شوق استشمام بوی حرفهای مهربان.شوق حضور جمعه ها در کلاس زمزمه محبت.شوق لمس جور نگاهی که مهر پدر را تداعی میکندو شوق بودن در کنار دلی که برایت می تپد اما از تو هیچ نمی خواهد جز یک چیز: یاد بگیر زیبا زندگی کن.
پاییز فصل مبارکیست که در این خشکسالی عاطفه با مهر آغاز می شود!!!
دست می برم و از گرده احساسم مشتی غزل در می آورم و به رسم شاباش بر سرش می ریزم و به دنبال آن همه وجودم سرشار می شود از حسی آشنا که طراوت را میهمان لحظه هایم می کند.گل از گل واژه هایم می شکفد.ذهنم تازگی می گیرد از هوای تازه ای که در ریه هایش می پیچد.لبخند شوقی میهمان لبهای احساسم می شود وبه یکباره همه داغ تابستانی دل من مبدل می شود به شوق پاییزی.شوق استشمام بوی حرفهای مهربان.شوق حضور جمعه ها در کلاس زمزمه محبت.شوق لمس جور نگاهی که مهر پدر را تداعی میکندو شوق بودن در کنار دلی که برایت می تپد اما از تو هیچ نمی خواهد جز یک چیز: یاد بگیر زیبا زندگی کن.
پاییز فصل مبارکیست که در این خشکسالی عاطفه با مهر آغاز می شود!!!