11-06-2012، 17:46
" یـــــــاد تـــــــــــو "
دوباره یاد توست که این دل تنها را بیدار نگه داشته است .دلم می خواهد دیوارهای روبرویم
همه پنجره شوند و من تو را در چشمانم بنشانم چشم هایی که انتظار تو را کشیدند و برای
دوری از تو و نبودنت گریه کردند و بسیاری از دردها و غم ها را دیدند و حرفی به زبان نیاوردند
باز
غمگین از نبودن تو در کنارم و در گوشه ای همیشه خلوت و گرفته کز کرده ام و به تو
می اندیشم از اینکه تنها نشسته ام افسوس می خورم .کاش می توانستم تنهایی ام را
برایت معنا کنم و از گوشه به گوشه ی شهر و کوچه های غریب و غم گرفته برایت زمزمه کنم
و بخوانم . بگزار دردهایم را فقط با چشمان تو درمیان بگزارم .بگزار که تا ابد این چشمان من
انتظار تو را بکشند . این چشم ها را رد نکن که برای دیدنت عجیب مشتاق و بی تاب است !