يه زندگے خآكسترے*◕‿◕

[Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ]

الهي


خَـــــطا از مَـن اَست...میدآنَـم!

سآلهاست گــُفته ام " ایـــــاکَ نَعبـــُد" امآ بـه دیگَرآن هَــم دل سپرده اَم...!

از مَـن کـه سالهآســت گفته اَم " ایـــــاکَ نَستعـیـن " امآ بـه دیـگَرآن هم تکـیه کـرده ام...!

امــــــّـــــآ رَهایَم نکــــــُن

.
.
.

یه تیکه از دیالوگ ِ دلنوازان * نسخه خودتُ براے بقیه تجویز نکن *

اما اون فقط تو فیلماس " من تجویز میکنم :| " به آدمیزاد اعتماد نکنید از هیچ نوعش *

.
.
.

یه وقتایـے زندگـے آدم رو به مرحله اے میرسونه که دلت میخواد بوسش کُنـے ُ بزاریش کنار " این بوس براے خداحافظـے

لازمه "

یه وقتایـے دلم میخواد قید همه چـے ُ همه کس رو بزنم " خودم ُ بزنم به دیوونگـے ُ برم ..

اینقدر برم که نه من کسـے رو بشناسم نه کسـے من ُ ..

اما حیف " حیف که دست ُ پام بسته س

آخه آدمـے که از دست خودش خسته شده ُ شاکیه چطورے میتونه بقیه رو راضـے نگه داره ..

از نقش بازے کردن خسته ام ..خسته :|

.
.
.

بوســـه ـهآےمجازے * هَوس ـهــآے سـَـرد * آغوش ـهــآے خیـــالـے

عشقـے از جنس دکمــه ـهــآ ی کیبـُـرد وَ احساساتـے که در پَسِ این کابل ـهآ قُربانـے مـے شَوند

.
.
.

نمیدونم این منطق چیه که جرأت میکنه همه چـے رو زیر سوال ببره !!! چرا باید همه چـے یه دلیل منطقـے داشته

باشه :| اصلاً برام قابل درک نیست .

خوشم نمیاد نه از منطق نه از آدماے مدعـے منطق

آدمایـے که براے یه لبخندشون هم دُنبال منطق هستن موجودات خسته کننده اے هستن :|

! بدون شرح !

.
.
.

درد...، درد است
دلخوش مکن به وارونه خواندنش
تنها تویی و تنهاییت
تویی و باران پشت پنجره،
دوربین را بچرخان
کلید را لمس کن
حرکت...
زندگی آغاز میشود
دیگر بار در شکوه چشمانت
وجود پر مهرت
و دست های تو
برای گشودن درهای دردناک جهان کافیست
باور کن
چونان همیشه
خدا را
صمیمانه باورش کن..

.
.
.

به اندازه ی همه" نه " هایی که باید میگفتم و نگفتم ،

امروز باید بگم غلط کردم ...!

.
.
.

من از این می ترسم

که دوست داشتن را ,

مثل مسواک زدن بچه ها

به من و تو تذکر بدهند !


- حسین پناهی

.
.
.

خدایا دیدی؟ کلی باران فرستادی تا این لکه هارا از دلم بشویی...


من که گفته بودم لکه نیست زخم است...

.
.
.

.
.
.

حالا که رفته ای ...

ساعت ها به این می اندیشم که چرا هنوز زنده ام !؟

مگر نگفته بودم بی تو میمیرم !؟

خدا یادش رفته است مرا بکشد یا ..

تـو قرار است برگردی ...؟

.
.
.

.

[align=center]

.
باران

میکند روی بلندترین سکوت

ومن

اینجا

روی شیروانی خاطره ها

نگاهش میکنم